بورس در آستانه پاسخ به یک سوال تاریخی: علم بهتر است یا ثروت؟
در آستانه انتخاب رئیس جدید سازمان بورس و اوراق بهادار تهران، مبحثی داغ شده است که جای بحث دارد، سکاندار جدید سازمان بورس باید فردی اقتصادی باشد یا سیاسی؟
اگرچه تصمیماتی از قبیل عرضه یا عدم عرضه خودرو در بورس کالا، نامه معروف افزایش نرخ خوراک پتروشیمیها، افزایش مداوم نرخ بهره، فاصله نرخ دلار در سامانه نیما و بازار آزاد و… متولیان مستقیمی از قبیل سازمان حمایت از حقوق مصرفکننده، بانک مرکزی، وزارت صمت و… دارد، اما از آنجا که تاثیر این تصمیمات بیش از هر چیزی بر سبد سهامداران بورسی است میطلبد که متولی سازمان در روند اخذ این تصمیمات مورد مشورت قرار گیرد یا دستکم بعد از اخذ چنین تصمیماتی بر سر ملغی کردن یا تسهیل آنها چانهزنی کند. همانطور که دیدیم در دوره آقای عشقی نیز با اصلاح «بند س تبصره ۶ بودجه ۱۴۰۳» موجی از امیدواری به بازار روانه شد؛ امیدی که علاوه بر تاثیر این مصوبه در بازار حاصل ایجاد خوشبینی و اعتماد به بازار سرمایه به عنوان مولدترین بازار موجود در کشور بود.
بنابراین در اینکه تاثیرگذاری ریاست سازمان در بخشهای مختلف تصمیمسازی و سیاستگذاری از جمله مجلس و بانک مرکزی و وزارتخانههای مرتبط ضروری است، شکی وجود ندارد و همانطور که ذکرش رفت بخش زیادی از آسیبهایی که بورس دیده دستکم در سالهایی که از دولت سیزدهم رفته از همین محل بوده است. اما از طرف دیگر آیا تنها اهل سیاست بودن و تاثیرگذاری در این بخش کافی است؟ پاسخ منفی است.
متولی بازار سرمایه مشخصا باید فردی باشد که سرد و گرم بازار را چشیده است. با روزهای خوب و بد بورس آشنا باشد، راه و چاه پیش روی سازمان را بشناسد و تنها در این صورت خواهد بود که میتواند از تاثیرگذاری خود بهترین استفاده را بکند. در واقع در پاسخ به تاریخیترین سوال موجود «علم بهتر است یا ثروت؟» به قول یکی از کارشناسان بازار سرمایه به این پاسخ میرسیم که دستکم در بورس، علمی خوب است که منتج به ثروت شود.
تجربه به اهالی بازار سرمایه ثابت کرده که فردی شایسته سکانداری کشتی توفانزده بورس تهران است که اول از همه اقتصاد و بازار بداند، حرف تولیدکننده را بفهمد، حاشیه سود شرکتها و دخل و خرجشان برایش مهم باشد، با بالا رفتن نرخ بهره خواب از چشمهایش برود، ماندن هر کدام از کالاهای موجود در بورس کالا برایش اهمیت داشته باشد، از آفات رانتخواری و آسیبی که به تولیدکننده و مصرفکننده زده و میزند آگاهی داشته باشد و همچنین در قدم بعد آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند بر تصمیماتی که بر بازار سرمایه اثر میگذارد و منافع سهامداران را به خطر میاندازد، اثر بگذارد یا برای تغییر آنها تلاش و پافشاری کند.
نقطه پیوند این دو وجه هم دلسوزی است، رئیس جدید سازمان بورس باید دلسوز حقوق ۵۰میلیون سهامدار باشد، سهامدارانی که طی چند سال اخیر متحمل زیان سنگینی شدهاند و بخش زیادی از سرمایه خود را از دست دادهاند، افرادی که اغلب سرمایهگذاری در تولید این کشور را به حضور در بازارهای نامولد و سفتهبازانه ترجیح دادهاند؛ اما چیزی جز خلف وعدههای متعدد و تصمیماتی که در نهایت به نفع رانتبازان بوده، دستگیرشان نشده است.
رئیس جدید سازمان بورس باید بداند مانند دیگر اعضا و رئیس دولت چهاردهم راه سختی در پیش دارد، بورس، کشتی توفانزدهای است که تعداد زیادی از مسافران آن از ترس مالشان خود را به دریا انداختهاند و اندک باقیماندگان نیز عنقریب است که فرار را بر قرار ترجیح دهند. بیش از هر چیز بازار سرمایه به شفافیت نیاز دارد، شیشههای این تالار غبار گرفته و باید تمیز شوند تا اعتماد رخت بسته برگردد. آن وقت است که میتوان به بازگشت سرمایههای حقیقی امید بست و به پشتوانه نقدینگی موجود نه تنها چرخ تولید و صنعت و… را راه انداخت که کم و کسریهای دولت را هم به وقت خود از این محل جبران کرد.