پرسش این است که چگونه میتوان به مسعود پزشکیان کمک کرد تا از تنهایی درآید؟
آیا با حضور متخصصان، یا با حضور در جمع و انجمن و هیئت یا با حضور مشاوران پرتعداد و حاذق میتواند از تنهاییدرآید؟ خیر. هیچ یک نمیتواند به تنهایی درد تنهایی تصمیمگیری یک رئیسجمهور را درمان کند.
رئیسجمهور باید بتواند اولا، جریانی از «همکاریهای پایدار اجتماعی» برای اجرای سیاستها برانگیزد و ثانیا، با «مدیریت دانشِ اندیشمندان» مشورتها را به سامان سیاستی درآورد. با این دو شرط، ریاستکردن بر جمهوری کار سختی نیست و بدین سان، رئیس در میان جمهور تنها نخواهد بود.
این معنا را در سه بُعد توضیح میدهم. او باید بتواند در سه عرصه سیاسی، سیاستی و مدنی بر تنهایی خود فائق آید. کشور ما در شرایطی است که بدخواهان سرمست و جاهل جمهوریخواه در پی فشار بیشتر خواهند بود و ما با یگانگی و اجماع و همکاری با رئیسجمهور محترم میتوانیم گلیم سیاست داخلی و خارجی را به نفع مردمان از آب برگیریم.
1- در بعد سیاسی، دکتر پزشکیان ظرفیت جدیدی از خود نشان داده و آن هم اجماعسازی و پرهیز از دامنزدن به اختلافات است. او این نقش را در مناظرات به خوبی نشان داد. البته آنچه این امتیاز او را ارزشمندتر میکند، این است که این نقش را بیشتر از روی «اخلاق شخصی و غریزی» انجام میداد و نه از روی فنورزی سیاسی. اما این «رفتار شخصی معطوف به اجماعسازی» اگر با تحلیل نظری از جریانهای سیاسی ایران معاصر نباشد و اگر با همت احزاب حامی و دانشمندان علوم اجتماعی که در عرصه عمومی فعالاند نهادینه نشود، در نهایت به عوامزدگی و سطحینگری میرسد و تاریخ مصرف محدودی خواهد داشت.
بهویژه آنکه کینههای انتخاباتی در میان شماری از افراد هنوز پابرجاست و همچنان پایدار خواهد بود. از این روست که به ایشان پیشنهاد میشود که یک تیم نظریهپرداز سیاسی را با محوریت شخصی همچون دکتر هادی خانیکی در کنار خود داشته باشد که بتواند مشورتهای دانشمندان ایرانی علوم اجتماعی را مدیریت کند تا از «تنهایی نظری» در امور سیاسی به درآید. رئیسجمهور نمیتواند با برداشتی کلی و ساده از مفاهیمی مانند حق و عدالت کشور را اداره کند، بلکه بایستی یک تیم نظریهپرداز در مدیریت سیاسی داشته باشد که حق و عدالت را در بستری سیاسی معنادار و هماهنگ کند و او را در «مدیریت مشورتها» کمک کند. از یاد نبریم که دکتر پزشکیان جراح و متخصص قلب است و نه یک فیلسوف علوم اجتماعی، که حتی اگر فیلسوف هم بود بینیاز از یک تیم نظریهپرداز سیاسی نبود.
2- اما در بعد سیاستی ما نیازمند «کارآفرین سیاستی» هستیم تا بتوانیم رئیسجمهور منتخب را از تنهایی به درآوریم. همچنان که میدانیم این روزها نامزدهای وزارت و صدارت پرشمارند. انتخاب همگی هم که امکانپذیر نیست و میز کافی برای وزارت وجود ندارد و تنها یکی انتخاب میشود. اگر اینان در پی خدمتاند باید اولا، روحیه سهمخواهی خود را به پارسایی و به انگیزههای ملی کنترل کنند و ثانیا، هر یک، بهتفصیل و بهتحلیل، وزارتخانههای مورد نظر خود را تغذیه فکری کنند. آنان که از مسابقه وزارت باز ماندهاند، میتوانند همچنان در عرصه عمومی باقی بمانند و دائما مسائل اصلی وزارتخانه را در رسانهها تحلیل کنند و راهحلهای روشنی برای آن ارائه دهند. اگر تحلیلی غنی و راهحلی فنی ارائه شود، به تدریج همگان آن راهحل را خواهند پذیرفت.
در بیان فنیِ دانشِ سیاستگذاری عمومی از اینگونه کنشگری به «کارآفرین سیاستی» یا «کارآفرین مشکل» یاد میشود. همگان بایستی به ارائه راهحلهای فنی برای پیشبرد امور قوه مجریه و در سیاستهای صنعتی، سلامت، کشاورزی، علمی و… بپردازیم یا اینکه مشکلات را با بیان تحلیلی شرح و بسط دهیم تا رئیسجمهور و وزیران به مصیبت «تنهایی» در فکر اجرائی گرفتار نشوند. اینجا نیز البته مهارت اصلی وزیر به آن است که چه میزان تبحر در مدیریت مشورتها داشته باشد.
3- در عرصه مدنی و با محوریت بنیاد نخبگان یا مرکز بررسیهای استراتژیک یا دیگر نهادهای مرتبط همچون احزاب سیاسی، رئیسجمهور میتواند «کنگرههای فکری استانی» ایجاد کند تا به اندیشهورزی حرفهای و کنشگری استانی-ملی اقدام کنند و ظرفیت عظیمی در بخش مدنی پدید آید.
نخستین و مهمترین فایده چنین کنگرههایی آن است که ظرفیت فکری دهها هزار نفر از کارشناسان و جوانان را (به جای کشاندن به جدلهای سیاسی) به اندیشیدن و اندیشیدن و اندیشیدن به مسائل استانی و ملی معطوف میکند. این خود یک کارگاه عظیم «یادگیری اجتماعی» است که میتواند تحولی اساسی در «شیوه اندیشیدن» و «ارتقای سطح کیفی» کنشگری مدنی در ایران ایجاد کند. این کنگرهها میتوانند هر رئیسجمهوری را از تنهایی به درآورند.