انتخاب سردبیرآخرین عناوین

جنگ امروز، نتیجه سرکوب روشنفکر و خفقان اندیشه هاست

 جنگ فعالان مدنی و جامعه‌ی روشنفکری از فردای این به ظاهر صلح که واژه‌ی غریب و تهی از معنایی می‌نماید، سخت‌تر از قبل آغاز می‌شود.

 جنگ با که؟ باور کنید یا نه، جامعه‌ی دغدغه‌مند در یک ماتریکس پیچیده از شش جهت در حال له شدن است.
۱۲ روز محکوم به سکوت نسبت به نقد حاکمیت بودیم. بعد هم که درهای اطلاعات، اخبار واقعی و تعاملات اجتماعی بسته شد؛ درحالیکه صدا و سیما و شبکه‌های رانتی داخلی اخبار مورد نیاز مردم را تامین نمی‌کردند. هر بار پدافند‌ها فعال می‌شد تلویزیون را روشن می‌کردیم اما انگار شبکه‌ی مملکتی دیگر را گرفته بودیم. دریغ از یک زیرنویس، یک توضیح، یک دلگرمی.
اما تمام این روزها که نگران و مستاصل، در پناهگاهی که نداشتیم به تماشای بلاهت جهان نشسته بودیم؛ همزمان از شش جهت فحش خوردیم. هم از آن‌ها که خواستند از نمد این دیوانگی برای خودشان کلاه پهلوی بسازند؛ هم از دو آتشه‌هایی که تنها راه نجات ایران را دشمنی علنی با جهان می‌شناسند و سال‌هاست بر طبل جنگ می‌کوبند؛ البته جنس فحش‌ها و تهدیدهای هر دو گروه یکی بود.
 اسراییل از بالا بمب می‌ریخت و خودمان از پنج جهت باقیمانده به جان هم افتاده‌ بودیم. و این بخشی از واقعیت است که در شعارهای خوشکل جایی ندارد و نباید گفته شود.
از مشروطه تا به امروز وضع گروه‌هایی که می‌اندیشند در ایران همین بوده. ما را وسط‌باز می‌نامند. چون صد درصد سرسپرده‌ی یک روایت عجولانه نخواهیم شد. چون دل‌مان برای ایران و ایرانی می‌تپد، اما حساب حاکمان را از ایران جدا می‌دانیم و در دامان اجنبی و مفت خور هم قل نمی‌خوریم. چون جیره‌خور هیچ طرف نیستیم و جز حنجره و قلم صدایی نداریم، چون نمی‌خواهیم دیگران را به نام آزادی و دموکراسی له کنیم! و برای کسی خط و نشان نمی‌کشیم که اعدامت می‌کنم!
جنگ ما تازه شروع شده. از فردا باید ثابت کنیم انتقاد از عملکردها و اندیشه‌های تندروانه حاکمیت به معنای جاسوس بودن نیست‌. چرا که حالا هر بچه‌ای به خودش اجازه می‌دهد بپرد جلوی دوربین صدا و سیما و فریاد بزند، بزنید، بکشید جاسوس‌ها را، خائن ها را و مدعی است که محاکمه هم نمی‌خواهد. حالا ما نگرانیم که تعریف جاسوس و خائن برسد به مرزهای “هرکی مثل من فکر نمی‌کنه” و این آیا خطرناک‌تر از حمله‌ی اسراییل نیست؟
این خودتخریب‌گری و پنجه کشیدن به صورت هم‌وطنانی که جز سربلندی ایران چیزی نخواسته‌اند و فقط راه و روش و طرز مملکت داری شما را قبول ندارند؛ آیا از بمب اتم خطرناک‌تر نیست؟ این سرکوب و ارعاب اندیشه که اندیشمند و روشنفکر را فراری داده و مملکت مانده در دست همان عده‌ای که نتوانستند علاج واقعه قبل از وقوع کنند؛ آیا ترسناک نیست؟
این جنگ مال ما نبود. انتخابش نکرده بودیم اما پشت ایران ماندیم، نه به خاطر شما، به خاطر میراث هزاران ساله‌مان، خانه و فرزاندان‌مان، به خاطر خاک‌مان و مام میهن که ما همه مهمانیم و ایران است که باید بماند؛ جنگ با گفتمان‌های ناکارآمدِ کهنه و پلاسیده و توهمات پرهزینه، که بهایش خون و جان و مال و امنیت و روان انسان ایرانی است، هنوز ادامه دارد.
کاش این همه سال به جای تهدید این مردم شریف، به جای برچسب زنی به هر آنکه مثل شما نمی‌اندیشد، به جای ساختن جهنم‌های واقعی و زور و جبر و ناشنوایی، می‌فهمیدید این مملکت مال همه‌ی ماست. و خدا به هیچ‌کس نامه نداده که حق دارد صدای دیگری را خفه کند. کاش می‌فهمیدید بلای امروز محصول فقدان چند صدایی و خفقان اندیشه است که تاوانش را همه‌ی ۹۰ میلیون نفرمان می‌دهیم.
در این جنگ، اگر عقلانیت پیروز نشود همه‌مان محکوم به آوارگی و فلاکت خواهیم بود. هنوز اندکی فرصت هست؛ به خودآیید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا