انتخاب سردبیرآخرین عناوین

تندروها دست بردار نیستند، سقوط بشار اسد هم گردن ظریف افتاد!

ظریف نماد اعتدال، میانه‌روی و مذاکره است. او توانست تحریم‌های سنگین شورای امنیت سازمان ملل را از سر ایران بردارد و حتی سایه جنگ را از ایران دور کند.

شبیه افرادی شده‌اند که در یک شب چندبار از خواب می‌پرند و در حالی که عرق بر پیشانی‌شان نشسته با چشمانی وحشت‌زده یک نام را با صدای بلند تکرار می‌کنند. این شرایط، حکایت کسانی است که وقت و بی‌وقت، وحشت‌زده نام ظریف را تکرار می‌کنند و هرچه قدر بتوانند بر او ناسزا می‌گویند. اگر بحث رفع تحریم‌ها شود، می‌گویند ظریف، بحث اقتصاد شود می‌گویند ظریف، بشار اسد سقوط می‌کند می‌گویند ظریف، اسرائیل به حزب‌الله حمله می‌کند ظریف، راه می‌روند ظریف، می‌نشینند ظریف، در مجلس ظریف، در روزنامه‌هایشان ظریف و فقط ظریف و ظریف. آنها به همین غلظت در هر شرایطی از وزیر امور خارجه اسبق این کشور سخن می‌گویند و سعی می‌کنند هر مشکلی که هست و نیست را بر گردن ظریف بیندازند که گویی تصمیم‌گیرنده اول و آخر این کشور ظریف است و خودشان در همه این سال‌ها هیچ مسئولیتی نداشته‌اند!

تندروها دست بردار نیستند، سقوط بشار اسد هم گردن ظریف افتاد!

آنها به موازات تخریب همه‌جانبه ظریف می‌کوشند تا او را از دولت بیرون کنند. همه توانشان را به کار گرفته‌اند تا ظریف در همان معاونت راهبردی دولت که مسئولیتی تازه‌تأسیس است، کنار بگذارند. در این راستا در لابه‌لای قوانین می‌چرخند تا ماده و بند و تبصره‌ای پیدا کنند که اگر رئیس‌جمهور هم مرعوب فشارهای سیاسی‌شان قرار نگرفت، او را مجبور کنند که ظریف را کنار بگذارد و آن زمانی که به در بسته می‌خورند، عصبانی می‌شوند و حتی دهان به فحاشی می‌گشایند؛ نمونه‌اش سخنان اخیر مهدی کوچک‌زاده، از نمایندگان نزدیک به جبهه پایداری و یکی از چهره‌های بسیار رادیکال در مجلس است که پشت میکروفن و با صدایی در گلو انداخته فریاد می‌زد و ظریف را «مردک» خطاب می‌کرد و می‌گفت: «مردک گفته ما با آمریکا مذاکره‌ی بالاتر از چی چی [برجام] هم می‌کنیم. تو چه کاره‌ی این مملکت هستی؟! من کاری ندارم که این جایگاه [معاون رییس جمهور] را قانونی گرفته یا غصب کرده! ما اجازه نخواهیم داد این مملکت را در حلقوم آمریکا هل بدهید».
او که در پی انتخاباتی حداقلی وارد مجلس شد علاوه بر عقده‌گشایی شخصی سعی می‌کند خطِ جریانی که در آن قرار دارد را طی کند. او از یک‌سو با این سخنان دولت پزشکیان را در معرض این اتهام قرار می‌دهد که می‌خواهد کشور را به دامن آمریکا بیندازد و از سوی دیگر شخص ظریف را منکوب می‌کند و البته با توجه به ویژگی شخصی‌اش فحش‌دادن را هم چاشنی حرف‌هایش می‌کند.
وضعیت وقتی جالب‌تر می‌شود که بعد از سقوط بشار اسد همین‌ها باز هم به ظریف حمله می‌کنند! و این طیف شرایط را طوری پیش می‌برند که انگار در یک خواب پریشان که هیچ چیزش به هیچ چیز دیگرش ربط ندارد، قرار دارد.
اینبار حمید رسایی خود را جلو می‌اندازد. اویی که دقیقا همان مختصاتی را دارد که کوچک‌زاده هم دارد؛ هم رادیکال است، هم نزدیک به پایداری است و هم در ظریف‌ستیزی ید طولایی دارد. رسایی بعد از سقوط اسد در مطلبی نوشت: «بشار تا وقتی اسد بود و به ایرانِ ولایی و حزب‌الله تکیه بود، پایدار بود اما از وقتی ظریف شد و در برابر ارتجاع عربی زانو زد و به فریب عبری و غربی خشنود شد شد و به حزب‌الله و ایران پشت کرد دیگر سقوط کرد. به همین سادگی». او در توئیتی هم به ظریف کنایه زد و نوشت: «بشار اسد هم می‌خواست به غربی‌ها ثابت کند دنبال جنگ نیست».
حسین شریعتمداری هم همین خط را دنبال می‌کند و بعد از سقوط اسد به جای تحلیل شرایط و بررسی علل سقوط اسد ناگهان باز هم به ظریف تاخت و گفت: «برخی از افراد که بعضا جایگاه‌های غیرقانونی در دولت دارند، پالس‌هایی در طی این هفته‌های حساس برای غرب فرستاده‌اند که انشاالله در آینده هم برای برخورد با این پالس‌ها و آن افراد، فکری خواهد شد».
او اتهامش را می‌زند بی‌آنکه هیچ مستندی ارائه کند. او می‌گوید ظریف به غربی‌ها پالس یا همان نشانه‌ یا اطلاعاتی داده است. این درحالی است که گویا فقط حسین شریعتمداری از این موضوع اطلاع دارد و هم دستگاه قضایی بی‌اطلاع است و هم همه نهادها و دستگاه‌های اطلاعاتی-امنیتی که هیچ اقدامی علیه ظریف نمی‌کنند!
اما هدف چیست؟ چرا ظریف برای رادیکال‌ها مانند یک کابوس است؟
 برجام توانست گشایش‌های اقتصادی خوبی برای ایران به ارمغان بیاورد و کشور در مسیری منطقی قرار بگیرد؛ شرایطی که باعث موفقیت چشم‌گیری دولت روحانی تا زمان خروج آمریکا از برجام شده بود. وقتی آمریکا از برجام خارج شد همین رادیکال‌ها به جای نقد سیاست آمریکا به ظریف حمله کردند که برجام باعث خروج یک‌طرفه آمریکا شد.
در حالی که پر واضح بود اولا برجام تصمیم شخص ظریف نبوده است و مجموعه حاکمیت بر آن اتفاق نظر داشتند و ثانیا چه طور می‌شود توافقی که از دید جمهوری‌خواهان رادیکال در آمریکا بد محسوب می‌شود همزمان برای ایران هم بد باشد؟ این شرایط یک نتیجه عجیب را نشان می‌داد؛ آنکه در کمال حیرت آمریکاستیزان داخلی دقیقا مواضعی با آمریکای دوره ترامپ و حتی نتانیاهو در اسرائیل اتخاذ می‌کردند و به همان میزانی که ترامپ و نتانیاهو از ظریف نفرت داشتند، آنها از ظریف متنفر بودند! آنها ظریف و دولت روحانی را تخریب می‌کردند زیرا نمی‌خواستند کشور به ثبات و آرامش برسد؛ چه آنکه خودشان می‌دانستند و می‌دانند که حیات سیاسی‌شان در گرو وجود بحران است چون در فضایی بی‌تنش وقتی در معرض قضاوت عمومی قرار بگیرند، هیچ رأیی ندارند. با چنین نگاهی هم روزگاری همین رادیکال‌ها یک تئوری خاص خود را دارند: «مشارکت حداقلی، فتح حداکثری» سیاستی که در تعارض با سیاست مورد قبول «مشارکت حداکثری در انتخابات» است.
نکته دیگر آن است که حمله به ظریف از سوی رادیکال‌ها در حالی آنها در همه این سال‌ها با اقداماتی نامتعارف هزینه‌های سنگینی را بر مردم و کشور تحمیل کرده‌اند. نمونه‌اش حمله به سفارت انگلیس که رسایی یکی از سخنران‌ها در میان حمله‌کنندگان بود یا حمله به سفارت عربستان یا شکل مذاکراتی که سعید جلیلی در مذاکرات هسته‌ای می‌کرد و به قول ولایتی به جای سخنان دیپلماتیک صرفا بیانیه می‌خواند. نتیجه چنان مذاکراتی هم وضع تحریم‌های شدید از سوی شورای امنیت سازمان ملل بود. از طرفی مشخص نیست آنهایی که امروز سقوط اسد را به ظریف نسبت می‌دهند خود برای محور مقاومت چه کرده‌اند؟ چه کار ویژه‌ای در همه این سال‌ها انجام داده‌اند که حالا ادعا می‌کنند اگر اسد سقوط کرد شبیه به ظریف شده بود! آنها در همه این سال‌ها به جای پرداختن به موضوعات اصلی و حتی پرداختن به مسئله واقعی مقامت همواره در صدد تسویه حساب سیاسی بوده‌اند؛ حتی در حساس‌ترین مقاطع که باید در اندیشه منافع ملی باشند هم دست از سیاست‌بازی‌های جناحی-قبلیه‌ای دست برنداشتند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا