عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: انتقادات روزهای اخیر نه یک تهدید بلکه یک فرصت و ظرفیت است. اینها لزوما از روی دشمنی و خباثت نیست.
وزارت آموزش و پرورش خط قرمز شماست. برای وزارت کشور افراد شایستهای بودند که میتوانستند ملاحظات رسمی حکومت را نیز در نظر بگیرند و معلوم نیست که چرا تأیید نشدند؟
یک لحظه تصور کنید که آقای پزشکیان شکست بخورد، چه خواهد شد؟ جز اینکه او به خانه خود میرود در همان جایی که پیش از انتخابات بود؟ این حکومت است که باید ماجرا را حل کند. چه راهحلی برای آن وجود دارد؟
آخرین جلسه شورای راهبری پزشکیان در دهم مرداد برگزار شد و با عکس یادگاری پایان یافت. پس از آن یادداشت زیر را نوشتم و حتی برای آقای حضرتی صاحب امتیاز روزنامه فرستادم تا منتشر شود. در این فاصله آن را برای دو تن از دوستان فرستادم تا نظر دهند. یکی از آنها گفت؛ متن خوبی است ولی ممکن است شائبه فاصلهگذاری از فرآیند موجود شورای راهبری از آن برداشت شود و این به سود آقای پزشکیان نیست.
اگر منظور تو همین است ایرادی ندارد ولی اگر چنین قصدی نداری تأمل کن. پذیرفتم و در آخرین ساعات کار روزنامه از آقای حضرتی خواستم که منتشر نکند. اکنون که ماجرای فهرست کابینه پیش آمده مناسب میدانم که ابتدا این یادداشت را تقدیم کنم، سپس به بیان نظرات خود پیرامون فهرست پیشنهادی کابینه بپردازم.
پایان یک مقطع؛ آغاز یک دوره
با توجه به آغاز فرآیند انتخاب نامزدهای وزرای پیشنهادی و نیز انتصابهای دولت، برخی دوستان طی تماسهایی با ذکر اخبار و شایعات و تحلیلهایی، نسبت به برخی از آنها انتقاداتی دارند و انتظار دارند که من نیز در این باره اقدامی کنم یا نظری بگویم. لازم میدانم که بهطور روشن نگاه خودم را شرح دهم تا ابهامی برای هیچ کس باقی نماند. حضور من در این انتخابات براساس یک تحلیل مشخص بود که درست یا غلط آن بحث دیگری است.
براساس این تحلیل باور داشتم که دیر یا زود راهی برای حضور موثر انتخاباتی و عبور از وضع موجود باز شده است. راهی که میتواند تا حدی مطالبات عمومی را تأمین کند و در نقطه مقابل نیز ساختار سیاسی از این تحول انتخاباتی و حضور مردمی بهرهمند شود. این تحلیل را مفصل و مکرر نوشتهام. فرصتی که در خردادماه پیش آمد.
خیلی صریح و روشن بگویم، تمام وقت خود را در خدمت به این برداشت قرار دادم و هیچ انتظار و توقعی نیز از هیچ کس به ویژه آقای پزشکیان ندارم، جز اینکه آرزو میکنم به کلیت ایدهها و شعارهایی که دادند ملتزم باشند و البته محدودیتها را هم کمابیش میدانم و اگر چنین کنند همه ما از جمله بنده را مدیون خود خواهند کرد. به همین علت آخرین حضور بنده در ستاد آقای پزشکیان به روز شنبه ۱۶ تیر برمیگردد و پس از آن حضوری نداشتم و طبعا هیچ توقعی هم نداشتم.
حدود یک هفته گذشت که با من صحبت شد برای حضور در شورای راهبری شرکت کنم. در این فاصله شورای راهبری تشکیل شده بود. اولین چیزی که پرسیدم علت دعوت بود. گفتم اگر فکر میکنید که چون در ستاد فعال بودهام باید دعوت کنید، مطلقا نخواهم آمد، گفتند خیر. بحث شده تعداد اعضای شورا بیشتر شود و شما را مفید دانستهاند. گفتم فقط یک جلسه میآیم، اگر دیدم فضای آن مفید است و من هم میتوانم نقشی هر چند کوچک در بهبود امور داشته باشم، ادامه میدهم وگرنه همان جا تمام میکنم.
پذیرفتند و پس از حضور در جلسه که شاید ۷ تا ۸ جلسه را برگزار کرده بودند، فضا را مناسب دانستم و همه جلسات را از ابتدا تا انتها (فقط با یک ساعت غیبت حاضر بودم). هیچ خبری از شورا را منتشر نکردم، همه ضوابط را رعایت کردم و در پایان هم در ۱۰ مرداد عکس یادگاری گرفتیم و پس از حدود ۵۰ روز از همه خداحافظی کردم و پرونده آن شورا هم بسته شد.
در این فاصله تا امروز فقط چند پیام را از سوی دیگران برای آقای ظریف فرستادم که ایشان هم پاسخ دادند. همین. از نظر رویکردی حساسیت زیادی نسبت به اینکه چه فردی در چه جایگاهی و وزارتخانهای قرار بگیرد ندارم. نه اینکه این مساله مهم نیست، بلکه مساله من بهبود زمین بازی است و در مورد اشخاص هم داوریهای موجود را چندان نمیپذیریم. به راحتی هر کس را میتوان به عرش برد یا به فرش انداخت.
علاقهای هم به معرفی یا اصطلاحا لابی کردن برای این و آن ندارم. میدانم که آقای پزشکیان یا هر کس دیگر در مقام تصمیمگیر با انواع و اقسام ملاحظات مواجه هستند. از کلیت فرآیند شورای راهبری دفاع میکنم به همین دلیل هم به حضورم ادامه دادم. اگر کسی را مناسب بدانم و نظرم را بپرسند جواب میدهم، به شرطی که اطمینان نسبی از صلاحیتهای او داشته باشم، اگر دوست نزدیک من هم باشد ولی معتقد به او نباشم ممکن نیست معرفی کنم.
کار و نقش اصلی که برای خودم تعریف کردهام چیز دیگری است که به آن برگشتهام. تا همین جا هم معتقدم، مردم پیروز شدهاند، چه آنان که رأی ندادند و چه آنان که به پزشکیان رأی دادند. نسبت به آینده متوهم نیستم ولی آینده را همین حضور من و شما میسازد. حضوری آگاهانه، صادقانه که به دور از سهمخواهیهای مبتذل باشد. اینکه کسانی دنبال پست و مقام هم باشند، از نظر بنده مذموم نیست، فقط باید بدانند که میتوانند در آن کار موفق شوند.
بخشی از سیاست نیز همین جاهطلبیها است. تا اینجا نیز اشکال چندان مهمی به انتصابات آقای پزشکیان نمیبینم. اینکه کسی از اواخر لیست پیشنهادی یا خارج لیست انتخاب شود را اشکال نمیدانم، مگر اینکه اغلب انتصابها چنین شوند. انتخاب در مرحله نهایی سیاسی است و نه حرفهای و کارشناسی. در حالی که انتخاب در مراحل اولیه و شورای راهبری عموما حرفهای و کارشناسی بود.
انتخاب وزیر اصولا یک اقدام سیاسی است که باید میان کارشناسی و سیاسی تلفیق موثری صورت بگیرد. در اینجا فرصت را مغتنم میشمارم و از همه کسانی که در این مدت در کنارشان بودم تشکر میکنم، به جای این نقدها که هر کدام هم میتواند درست باشد، باید از آقای پزشکیان حمایت کرد، همانگونه که انتظار داریم نهادهای دیگر حکومتی از او حمایت کنند. امروز مساله ایران مهمتر از هر مساله دیگری و شاید تنها مساله ماست. قدری اعتماد کنیم، زیان نخواهیم کرد.
راه انداختن کارزار و نقد و… حق هر کس است ولی باید دقت کرد که نتیجهبخش باشد. از آقای پزشکیان میخواهم که اجازه ندهند در امور جاری غرق شوند. سیاست در اینجا مثل گرداب است که ظرفیت غرق کردن بهترین شناگران را دارد. سیاست فریبنده است. اطلاعات جزیی به راحتی میتواند فرد را گمراه کند. باید تحلیل جامع و روشن داشت و مطلقا خود را از مشورت افراد امین بینیاز ندانید، حتی اگر به رأی و نظر خود اطمینان صد درصد داشته باشید.
نکته پایانی اینکه شکل فعالیت رسانهای من نیز متناسب با وضعیت جدید تغییر خواهد کرد. از این پس به موضوعات روز کمتر میپردازم و در نتیجه حضورم در فضای مجازی بسیار کمرنگتر خواهد شد. گفتوگوهای رسانهای در زمینه امور جاری را بسیار کم خواهم کرد و در عوض تمرکز خود را بر یادداشتهای ایجابی برای رسیدن به نوعی تفاهم و درک مشترک از مسائل ایران و راههای حل آنها متمرکز خواهم کرد. امیدوارم این نقش را به گونهای ایفا کنم که رضایت مخاطبان عزیز نیز فراهم شود و کمکی هم به دولت و وزرای آن خواهد بود.
(پایان یادداشت)
واقعیت این است که اگر حکومت ما، نقدهای دیگران را قدری همدلانهتر میدید، شاید به این وضعیت بغرنج نمیرسیدیم که برخی از مردم خواب چنین دولتی را هم چهار ماه پیش نمیدیدند، و آن را غیر ممکن میدانستند، امروز معتقد باشند که این ادامه دولت رییسی است!
این حد از تغییر انتظارات شاید محصول کمهزینه بودن فرآیند دو ماه گذشته است. فرآیندی که در جوامع دیگر با خشونتهای فراوان و حتی جنگ داخلی طی شده است، در ایران طی دو ماه جذاب و آرام و با نشاط و بدون آنکه کوچکترین مشکلی پیشآید به پایان رسید و در واقع مرحله اول آن پایان یافته و اکنون در مرحله دوم آن، چنان حرف میزنند که گویی طی یک مبارزه مسلحانه طولانی و دادن هزینههای مادی و انسانی فراوان به پای میز مذاکره رسیدهاند و باید طرف مقابل نیز تسلیم شود. متأسفانه سهمخواهیهای غیر شفاف نیز موجب تشدید این بحران فکری شده است. طنز و شوخی و اظهارات غیر مسوولانه و فراموشی گذشته و آینده، دست به دست هم داده و این وضعیت را ایجاد کرده است.
این مشکل در طرف جامعه و نخبگان فکری و سیاسی است. هنگامی که خودمان به اولین اصل کنش سیاسی اعتقاد نداریم و برخلاف همه مشورتها کاری را میکنیم که دوست داریم، چرا باید نسبت به پزشکیان معترض بود که چرا حرف ما را گوش نمیکند. سیاست دنیای فانتزی و خیالپردازی و شوآف نیست. قرار نیست که اگر روند امور به کام ما نشد، آن را به کام همگان تلخ کنیم.
هفته گذشته یک توییت در مورد یکی از نامزدهای وزارتخانهها زدم. قصد اصلی من بیش از اینکه علیه یا له فرد بخصوصی باشد، در نقد فرآیند تصمیمگیری بود. تاکنون هم در مورد افراد حرف خاصی حداقل در علن نزدهام. بنابراین من هم معتقدم که در مواردی فرآیند طی شده در چارچوب تعیین شده نبوده است، ولی این به معنای نقد تند و تخطئه آن نیست. کدام یک از ماست که تاکنون در فرآیندهایی مشابه کاملا درست و بدون اشتباه مشارکت نداشته باشیم؟
اجازه بدهید خیلی روشن نظر خودم را درباره تحولات دو ماه اخیر بیان کنم. در گذشته گرگها خسارات زیادی به روستاییان میزدند، لذا اگر کسی گرگی را میکشت و کله آن را به روستا میآورد جایزهای به او میدادند و این را کلّه گرگی میگفتند.
یک بار یک روستایی هنگام شب در دشت مورد حمله گرگی قرار گرفت و آن را با چماق کشت و سرش را برید و بالای چوب زد و آورد به روستا تا جایزه خود را بگیرد. هنگامی که رسید به روستا، هوا تا حدی روشن شده بود، و مردم عازم دشت بودند. دید مردم فرار میکنند، پرسید چرا فرار میکنید؟ به بالای چوب اشاره کردند. دید گرگ نبوده، پلنگ را کشته است. خودش هم از ترس فرار کرد. حالا قضیه ما است. هنوز اهمیت ماجرای رخ داده را متوجه نشدهایم.
این آغاز ایران جدید است. کافی است که نگاهی به پشت سر خود بیندازیم تا به اهمیت آنچه در پیش است واقف شویم. البته شاید برخی نمیخواهند گذشته را ببینند. این خودویرانگری است که دچار آن شدهایم. میگویند ما را فریب دادند! کسانی که فریب بخورند، ظرفیت فریب خوردنهای بعدی را هم دارند، لذا بهتر است به مواضع کنونی خود غرّه نشوند. چون باز هم فریب میخورند. پذیرش فریب خوردن از کسی رفع مسوولیت نمیکند که بخواهد اکنون خود را غیر مسوول بداند.
من هفته پیش در ۱۳ مرداد یادداشت «صندوق با درب باز» را نوشتم. متذکر شدم که: «انتخابات هر روز ادامه دارد. زیرا هر لحظه صندوقهای رای با درهای باز در میدانهای همه شهرها و روستاهای کشور وجود دارد، هر کسی که رای داده میتواند بیاید و رای خود را بردارد و کسانی هم که رای ندادهاند میتوانند بیایند و رای خود را در صندوق بریزند. رای معادل یک برگه کاغذی نیست، بلکه اراده تکتک مردم است.
این سیاستهای رسمی است که مردم را به یکی از این دو کار تشویق میکند. خود دانید.» بنابراین راه بر هیچ کس بسته نیست. این حضور مردم است که میتواند هر سرنوشتی را رقم بزند. آنان که در ناامیدی کامل بودند و اکنون علم انتقاد و نفی را برداشتهاند، حتما فکر بعدش را هم کردهاند. چون این کار را با اعتماد به نفسی انجام میدهند که گویی اینبار دیگر فریب نمیخورند.
در اینجا ابتدا سخنی با آقای پزشکیان و سپس با ساختار سیاسی دارم. آقای پزشکیان اولین چیزی را که باید دقت کنند این است که انتقادات روزهای اخیر نه یک تهدید بلکه یک فرصت و ظرفیت است. اینها لزوما از روی دشمنی و خباثت نیست. نیازی به دادن پاسخهای جدلی از سوی نزدیکان نیست.
این چهره دیگر سیاست است. همانگونه که امام علی (ع) گفته است، «دنیا دو روز است، روزی به سود تو و روزی به زیان تو. هرگاه به سود تو بود، سرکشی نکن و وقتی به زیان تو بود، شکیبایی پیشه کن.» بنابراین میتوان با درایت و مشورت با آرامش این مرحله سخت را از پیش رو گذراند. از این نقدها استقبال کنید، حتی اگر غیرمسوولانه باشد.
در اینجا فرصت را مغتنم شمرده و چند نقد خودم را تقدیم میکنم و معتقدم راهحل هم دارد. اول اینکه من از ابتدا موافق و حامی دولت وفاق ملی بوده و هستم ولی پیشتر هم تأکید میکردم و در جلسات شورای راهبری هم متذکر میشدم که چنین دولتی با دولت ائتلافی فرق دارد. افراد دیگران را باید خودتان انتخاب کنید باید به شعارهای شما در کلیت خود ملتزم باشند، نه آنکه آنان معرفی کنند.
شما باید سلامت مالی و درستی آنان را خودتان تأیید کنید، مسوولیت حضور آنان در دولت با شماست. به گمان من این قاعده در مورد حدود ۴ نفر رعایت نشده است. نکته دوم را پیشتر خصوصی گفتهام و حتما به اطلاع شما رساندهاند که از شعارها و رویکردهای شما به این نتیجه رسیدم که وزارت آموزش و پرورش خط قرمز شماست. شخصا هم بیش از هر وزارتخانهای به این مورد حساس هستم و این را خدمت آقای حاجیمیرزایی عرض کرده بودم.
ما میتوانیم در هر موردی کوتاه بیاییم ایرادی هم ندارد و این طبیعت سیاست است، ولی برای آموزش و پرورش باید به گونهای عمل شود که آینده فرزندان این کشور نابود نشود. سیاستهای سه سال گذشته در آموزش و پرورش، حتی خطرناکتر از بهرهبرداری بیرویه از منابع آبی و انرژی کشور است و باید وزیری باشد که سرمایههای انسانی کشور را در آینده حراست کند. برای وزارت کشور نیز افراد شایستهای بودند که میتوانستند ملاحظات رسمی حکومت را نیز در نظر بگیرند، و معلوم نیست که چرا تأیید نشدند؟
با این ملاحظات معتقدم که میتوان در این دو مورد تجدید نظر کرد، هر چند هیچ شناخت ویژهای از هیچ کدام از دو فرد محترم پیشنهادی برای این دو وزارتخانه ندارم. اگر هم تجدید نظر را صلاح نمیدانید، آیا حاضرید که درباره درستی عملکرد آنان از ابتدا خودتان تضمین دهید؟ چون تضمین شخصی شما میتواند تعیینکننده باشد.
نکته دیگر این است که آیا این فهرست نهایی است، یا باید در مجلس نیز فیلتر جدیدی گذاشته شود؟ اگر نهایی نیست، لطفا در همین مرحله همه را پس بگیرید و ۱۹ وزیری را پیشنهاد کنید که خودتان قبول دارید، بگذارید مجلس هر کاری میخواهند انجام بدهند. اینکه نمیشود در فرآیند دیگری توافق شود، بعد مجلس هم در میانه میدان دنبال سهمگیری شود.
مسوولیت مجلس با بزرگترهای آن است، خودتان را با این گروهها درگیر نکنید که بیتردید بازندهاید. از همان فردای ۱۵ تیر مکرر گفتم که درباره اطلاعرسانی تصمیم قاطعی بگیرید و نیازمند سخنگو هستید، در آخرین دیدار نیز مکرر این را گفتم. ولی ظاهرا پیشرفت امور به گونهای است که قادر به حل این مساله نیستید.
اگر از من میپرسید، انجام این کار حتی مقدم بر تعیین فهرست وزرای پیشنهادی بود. نکته دیگری که آقای پزشکیان باید توجه کنند این است که با ترکیب محافظهکارانه درون ساختاری نمیتوان نتیجهای به دست آورد، البته این ایراد همان اندازه جدی است که باید گفت با ترکیب رادیکال و تحولخواه نیز نمیتوان نتیجه مثبتی را به دست آورد.
قدری توازن نیاز دارد و این همان پیچیدگی سیاست موجود است. تفاهم با ساختار قدرت و همه گروههای آن امری ضروری و لازمه وفاق است، ولی توجه به خواستهای عمومی مردم نیز حداقل همین اندازه بلکه بیشتر اهمیت دارد. بارها نوشتهام که ما با دو شکاف مواجهیم. باید هر دو را متوازن برطرف کرد. کوشش برای رفع شکاف درون ساختار ضروری است، مشروط بر اینکه به رفع شکاف با جامعه و مردم نیز منجر شود.
نقطه بهینه این دو امر را باید پیدا کرد. شاید آقای دکتر عارف کمککار قابل قبولی برای اجرای بخش اول این هدف است، ولی متأسفانه از بخش دوم مغفول ماندهاید. اگر با اتحاد در دولت میشد مشکلات کشور را حل کرد در این سه سال مشکلی باقی نمانده بود. بدون حمایت مردم هیچ کاری نمیتوان انجام داد. ناترازی سیاسی ریشه اغلب ناترازیها است.
سخن اصلی من در این یادداشت خطاب به ساختار سیاسی ایران است. معتقدم که دستمزد صد برابر کوششی که طی یک ماه ۲۰ خرداد تا ۱۵ تیر انجام شد را دریافت کردهایم. مردم در همان ۱۵ تیر پیروز شدند، بدون تردید یکماه فعالیت با نشاط، گفتوگوهای خوب، حیات سیاسی را به جامعه ایران بازگرداند. بنابراین در پیروزی این مردم هیچ تردیدی نیست. ولی پیروز دیگر این میدان هم مجموعه سیاست حاکم در ایران بود. اتفاقا شخصا به این علت در این انتخابات فعال شدم که انتظار بازی برد – برد را داشتم. یک بازی آگاهانه و نه از روی خطای حکومت.
شواهد بعدی نیز این تحلیل را تایید میکرد. هنوز هم گمان میکنم که ساختار سیاسی به سیاستی که در پیش گرفته التزام دارد. سیاستی که پیروزی پزشکیان را پیروزی خود میداند. چنین سیاستی، قطعا دنبال شکست پزشکیان نیست، چون شکست او نیز شکست خود است. شخصا معتقدم که این بازی هنگامی برای کشور مفید است که برد آن دوطرفه باشد.
در واقع ملت و حکومت یک شوند، یا به سمت یکی شدن بروند و برد هر کدام شامل برد دیگری هم باشد. سیاست اصلاحگرانه یعنی همین. قرار نیست ستیز و حذف حرف اول را بزند. پس پزشکیان را رییسجمهور خودتان بدانید. رییسجمهوری که باید بار ۸۰ درصدی را بکشد. ۳۰درصد مردم را مستقیما نمایندگی میکند و میکوشد که ۵۰ درصدی که نیامدند را هم همراه کند. همانطور که در ابتدا از یادداشتهای قبلی خود نقل کردهام بخشی از این امر تابع سیاستهای رسمی است.
این فیلترینگ فاجعهبار را نه تنها از روی فضای مجازیبردارید، بلکه مهمتر از آن از روی حضور نیروها درعرصه قدرتبردارید. اتفاقات بنگلادش آموزنده است؛ بسیاری از رفتارها بهشدت پارادوکسیکال (تناقضنما) است. از یک سو تقاضا برای ورود به ساخت قدرت و عرصه سیاست بیشتر میشود از طرف دیگر مسیر ورودی به آن را تنگتر میکنید. خوب لحظهای فکر کنید که دیر یا زود صبر آنانی که پشت این مسیر میمانند سر میآید و هر چه تراکم پشت آن بیشتر شود، خطرناکتر است.
عدهای نشستهاند و قانون مینویسند که مثلا این و آن نباید در دولت یا پستهای حساس باشند، بگذریم از اینکه با این همه احتیاطبازیها خیلی از جاهای آنان سوراخ و نفوذی است ولی متوجه نیستند. آنچه مانع نفوذ میشود این قوانین نادرست و زیانبار نیست، تعلق روانی جوانان و مردم به میهن و حکومت است که اگر این تعلق خاطر نباشد بزرگترین سدهای امنیتی نیز مانع از نفوذ نخواهد شد که نشده است!
بنابراین خیلی صریح و شفاف این موانع رابردارید. یا حداقل مسیر ورودی را گشودهتر کنید. این لازمه پیروزی امثال پزشکیان است. شما نمیتوانید کسی را مسوول حفر تونل کنید ولی ابزار حفاری را به او ندهید و بخواهید با ناخن و پنجه ۱۰۰ متر تونل حفر کند.
چرا دولتهای ایران به مرور در حال پیر شدن هستند و فقط بیماری یا حضرت عزراییل است که آنان را از دایره خدمترسانی! خارج میکند؟ پاسخ روشن است؛ چون دروازه ورودی به این ساختار از خیلی وقت پیش بسته شده و فقط به روی عدهای متوهم و مالیخولیایی باز بوده است و نتیجه آن همین وضع است که همه میبینیم. من ملاحظات حکومت را در باز کردن این فضا متوجه میشوم، حتی اگر با آن موافق نباشم.