آسمان تیره شده است و باد مثل شلاق خودش را به صورت ابرها میکوبد، رعدوبرق خودش را به بالاترین ساختمان میرساند و نوری را روی پشت بام با غیظ خالی میکند و ابرها را وحشتی از غرشی مهیب فرامیگیرد. آسمان نمنمک شروع به بارش میکند. میبارد و انگار که گریهاش گرفته باشد، لحظه به لحظه به میزان بارشش اضافه میشود… . مردم جمع شدهاند؛ گروهی حیراناند و گروهی سرگردان. توی هم میلولند و در گوش هم چیزهایی شبیه ورد، زمزمه میکنند. مردم گویا سحر شدهاند. به دست ساحرهای از قرون وسطا. مردم جمعاند. گویی که بارقهای از امید در سپهر زندگیشان درخشیده باشد، لبخندی ژکوندوار بر گوشه لبشان نشسته است. انگار صور اسرافیل نویدی از بهشت برایشان به ارمغان آورده است. حالا همه وارد یک دالان شدهاند. از یک سو میروند و کارهایی شبیه هم انجام میدهند. کارهایی که گویا برای خوشبختشدن، قرار است از روی دست هم تکرار کنند! ضربه بزنند روی شکم یک همستر که یحتمل میخواهد ثروتی متفاوت از آنچه پیشازاین به دست میآمده، نصیب جماعت کند. تب همستری که پول تولید میکند، حالا همه را گرفته و ایرانیها ولع رسیدن به نوعی خوشبختی دارند که از مسیر انگشتان طلاییشان میگذرد… .
ارزشهای دگرگونشده
در زمانی که هنوز خیلی از آن نگذشته، کار مفهومی ارزشمند بود. چه در این مُلک و چه در دیگر نقاط جغرافیا، آن را به زبانهای مختلف، جوهره آدمی میدانستند اما شاید این خصلت آدمیزاده باشد که ارزشهایش هرازگاهی به مدد وزش بادی از دیگر سوی، تغییر میکند. زمانی نهچندان دور، کار به خودی خود، ارزش داشت. کارل مارکس کار را میستود بهایندلیل که «ارزش افزوده» ایجاد میکرد و میکند، اما آن کار که از نظر بسیاری از اهالی اقتصاد دارای ارزش بود، از زمانی به بعد انگار دیگر در نظر بخشی از جامعه بشری، به چشم نمیآید و الگوی «کار جوهر مرد است» و «وقتی به پشت مرد میزنی، باید خاک بلند شود» به انگاره «کار مال تراکتور است» تبدیل شده است. اینها شاید خصلتهای جامعه بشری باشد اما هیچ تردیدی نیست در جامعه ایرانی که در مسیر مدرنیته هنوز در ایستگاه ظواهر ایستاده، نمیشود تغییرات مبنایی در مفاهیم را به این سرعت انتظار داشت.
آنطور که رجال دانشگاهی حوزه علوم اجتماعی میگویند: ارزشها یکی از مهمترین اجزای نظام فرهنگی در سطح کلان و نظام شخصیت در سطح خرد هستند و تأثیر ژرف بر الگوهای رفتاری و فکری افراد دارند، بنابراین در مسائل مختلف فردی و اجتماعی سهیم هستند. با توجه به تغییرات سریع در ابعاد مختلف زندگی بشر در سالهای اخیر، ارزشها نیز در ابعاد مختلف نشان میدهد این تغییرات ارزشی همیشه بر سطوح مختلف ازجمله ادبیات، رفتار و فرهنگ تأثیر میگذارد و بخشهای مختلف زندگی فردی و جمعی را درمینوردد. جامعه ایرانی با این توضیحات گویی یک بار دیگر دچار تغییر سریع فرهنگی شده است. این تغییر درست از زمانی روی خودش را نشان داده که بازیای به نام همستر (با هر پیشوند یا پسوند مختص به خودش) پا به عرصه مراودات اجتماعی گذاشته و هر روز بر وسعت آن افزوده میشود. استقبال از این بازی با هر توضیح فنی که درباره آن وجود دارد، برخی از ناظران را شوکه کرده است.
مهران صولتی که جامعهشناس است، درباره این موضوع معتقد است: «اقبال فزاینده به ربات همستر نشان داد که بسیاری از روایتها در برابر تشعشع واقعیتها رنگ میبازند و محو میشوند. به تعبیر مارکس، هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود. براساساین بسیاری از مخالفتها با فناوریهای جدید هم بر اثر نیازهای شهروندان یا مسئولان به موافقت و حتی استقبال بدل میشوند. حالا نگاه به جامعه ایرانی نشان میدهد برخی همچنان مشغول لمس صفحه گوشیشان هستند و بعضی دیگر با روشهایی آشنا شدهاند که بهراحتی میتواند برایشان سکه جمع کند، اما مهم تب فراگیری است که حتی ناآشنایان با تلگرام را به نصب این اپ ترغیب کرده است. کسانی که حاضرند رنج فیلترینگ را بر خود هموار کنند ولی شانسشان را برای کسب پولی بادآورده بیازمایند. صولتی این وضع را طنزی فراگیر توصیف میکند و میافزاید: «طنزی فراگیر این روزها میگوید آن قدری که مردم به همستر امید دارند، به مسئولان امید ندارند! استقبال از این ربات اما پدیدهای است که میتواند دلالتهای جامعهشناختی داشته و روزنههایی برای شناخت جامعه ایران بگشاید.
اقتصاد بیمار
روایت بازی همستر که البته در دیگر نقاط دنیا نیز با همین شدت، مثل ویروسی کشنده در حال شیوع است، در جامعه ایرانی آنهم با فرهنگ در تقدیس کار، که گاه آن را بزرگترین تفریح میداند، بیهیچ شکی از نوع دیگر است. جامعه ایرانی در حالی دچار تب سکه و طلا شده که تا همین سنوات قبلتر برای پولهای بادآورده، هیچ ارزشی قائل نبود و حتی در فرهنگ عامه این مثل که «باد آورده را باد میبرد» بارها استفاده میشد، اما حالا این نگاه تغییر کرده است. دستکم این تب که امروز در جامعه ایرانی دیده میشود، از آن تبهایی نیست که قرار باشد زود به عرق بنشیند، آنهم عرقی سرد. روایت این روزهای جامعه ایرانی مشابهت بسیار به زندگی اروپاییان دوره مرکانتلیستها دارد.
مرحوم دکتر پژویان کتابی با نام کلیات علم اقتصاد دارد که در آن تمام آنچه به درد مبتدیان در اقتصاد میخورد، آورده شده است. از جمله او توضیحی اجمالی درباره مکاتب اقتصادی داده است. او در این کتاب تأکید دارد که در قرون وسطا که کلیسا بر قاره سبز سلطنت داشت، معیار آن رذیلت و فضیلت بود. اهل کلیسا به تقلید از یونانیان معتقد بودند رذیلت و فضیلت مانند دو کفه از یک ترازو است. هرچه رذیلت زیاد شود، کفه آن سنگینتر خواهد شد و کفه فضائل سبکتر و برعکس سنگینی کفه فضیلت، کفه رذایل را با کاستی مواجه و آن را با آسمان جفت خواهد کرد.
این برداشت بهایندلیل مورد توجه قرار دارد که کلیسا آن روز ثروت را عاملی رذیلتزا میدانست. ماجرا در طول قرون وسطا پیش رفت تا رفتهرفته پس از پایان این دوران، همزمان با افزایش مراودات اهل مغرب با ساکنان مشرقزمین، به دلیل نیازهای کالایی، کسبوکارهای شهری رونق گرفت و تجارت بین ساکنان مغرب و مشرق بر نقطه اوج ایستاد. البته این به آن معنا نیست که تجارت بین این دو گروه پیشازاین نبوده، بلکه چه آن روز که مارکوپولو، ونیز تا چین را با مالالتجاره خانوادگی، به هم کوک میزد و چه در زمان رونق جاده ابریشم، همیشه این مراودات وجود داشته است اما هرچه به اواسط قرن ۱۸ میلادی نزدیکتر میشدیم، این مراودات با افزایش میزان تولید کالا در قالب کسبوکارهای شهری، افزایش مییافت.
در این دوره مردمان غربنشین، تعالیم کلیسا درباره رذیلت اندوختن مال را به فراموشی سپردند و تب طلا و نقره روزبهروز در آن سامان افزایش یافت. این دوران که تب بهدستآوردن «سکه» به هر قیمت در میان اهالی آن سرزمین روز به روز افزایش مییافت، دوره مرکانتلیسم نامیده شد و تا امروز اقتصاددانان از آن بهعنوان دوره اگر نگوییم تاریک که خاکستری یاد میکنند. دوران امروز ایران با در بورس قرارگرفتن تب جمعآوری سکه، آنهم به مدد لرزاندن انگشت روی صفحه موبایل، اگرچه حدود چهار قرن با آن روز تفاوت زمانی دارد، اما گویا در یک تطابق اقتصادی_فرهنگی با چهار قرن تأخیر رخ داده است. تنها تفاوتی که میشود آن تب چهار قرن پیش اروپایی را ستود، این است که آن روز اگر مردمان تب سکه هم داشتند، به مدد زحمت و کار به آن میرسیدند و مردمان این زمان در تقاطع جغرافیا و تاریخ، با لرزاندن انگشت، طلب سکه میکنند.
از زاویه جامعهشناسی
اپیدمی همستر را البته برخی در کفه نوکیسگان میگذارند. این گروه معتقدند نگاه به ثروتهای بادآورده نوکیسگان نفتی و شیوه زندگی آنها، این تغییر نگرش را بر جامعه ایرانی بار کرده که دیگر برای کار ارزش ذاتی قائل نیستند. به عقیده برخی «این مناقشه که نفت برای کشورهایی مانند ایران طلای سیاه بوده است یا بلای سیاه، به نتیجه قطعی نرسیده، اما یک چیز روشن است و آن اینکه نفت تأثیر ماندگاری بر فرهنگ ایرانیان بهجا گذاشته است. دولت نفتی به منبعی برای توزیع رانت برای حامیپروری برای نظام سیاسی تبدیل شده و خواست شفافیت، کارآمدی و پاسخگویی را به محاق برده است. در این میان، توزیع درآمدهای بادآورده نیز به تقویت فرهنگ دلالصفتی، پشتمیزنشینی و بیاعتنایی به تقویت بخش خصوصی و کارآفرین انجامیده است».
امانالله باطنی، پژوهشگر اجتماعی معتقد است: گرایش جامعه به بازی «همستر کامبت» که در روزهای اخیر به شکل گستردهای شایع شده، ناشی از «تحرک اجتماعی» و میل به کسب درآمد بدون تلاش و زحمت است. او گفته است: در مباحث جامعهشناسی با مفهومی به نام «تحرک اجتماعی» مواجهیم که به معنای تغییر پایگاه انتسابی (محول) اجتماعی است؛ برای مثال، وقتی یک کارگر تبدیل به سرکارگر میشود، نوعی تحرک افقی برای او اتفاق افتاده و زمانی که تبدیل به کارمند شود، تحرک عمودی داشته است. اگر به دنبال واکاوی انگیزههای گرایش عمومی به بازی «همستر کامبت» هستیم، باید روند تحرک اجتماعی را در جامعه تحلیل کنیم.
این جامعهشناس تأکید دارد: تحرک اجتماعی در دهههای ۶۰ و ۷۰ در مواردیی مانند عبور از سد کنکور و کسب رتبههای دورقمی و پایینتر برای قبولی در رشتههای پزشکی و مهندسی در دانشگاههای دولتی بود، اما در اوایل دهه ۸۰ بهتدریج زمینههای دیگری برای تحرک اجتماعی مطرح شد؛ مانند ظهور شبکههای هرمی و «گلدکوییست» که برخی را به مال رساند و به بسیاری از افراد زیان وارد کرد. باطنی معتقد است: این موارد در دهه ۹۰ پررنگ شد و شاهد صفهای طولانی برای خرید دلار، سکه و خودرو بودیم؛ بهطوری که بر اساس اعلام برخی منابع اقتصادی در اواخر دهه ۹۰، بخش درخور توجهی از درآمد خانوارهای ایرانی از طریق واسطهگری و مواردی مانند خرید و فروش سکه و ارز بود. این پژوهشگر اجتماعی ادامه میگوید: حقیقت آن است که جامعه دچار نوعی هنجارپریشی (آنومی) اقتصادی شده؛ بهطوری که هنجارهای اقتصادی موجود پاسخگوی انتظارات بخشی از مردم نبوده و فراگیرشدن بازی همستر نیز نشانهای از آن است. احساس آنومی اقتصادی به عدم تناسب نیازها، اهداف، امکانات مالی و اقتصادی و راههای دستیابی به آنها گفته میشود که در شخصیت نسل جوان درونی شده است.
باطنی تصریح دارد: جامعه به دنبال کسب پول بدون زحمت و تحرک اجتماعی آسان بوده و بازی همستر بسترساز این مقوله شده است. این پژوهشگر اجتماعی این را هم گفته است که ویژگی قابل توجه «همستر کامبت» آن است که کسب پول و تحرک اجتماعی آسان را به شکل بازی طراحی کرده و از راهبرد (استراتژی) «گیمیفیکیشن» (بازیسازی) استفاده درستی کرد که در بازاریابی اجتماعی نیز موفق بوده است. باطنی گفت: درونمایه طنز جامعه ایرانی نیز در این میان به افزایش اقبال عمومی به این بازی دامن زد. بسیاری از افراد درگیر «برانگیختگی همگانی» (هیستری جمعی) شدند و به تعبیر عامیانه «شوخی شوخی» اقدام به نصب بازی کردند.
امانالله قراییمقدم، جامعهشناس دیگر نیز معتقد است: در جامعه امروز شخصیت شما بر اساس ظاهر شما تعریف میشود و شما صرفا بر اساس ظاهر قضاوت میشوید؛ به همین خاطر مردم برای کسب درآمد و بهرهبرداری مالی به هر راهی که فکر کنید میروند و این موضوع به برنامه همستر یا برنامه مشابه آن محدود نمیشود. این جامعهشناس ادامه میدهد: این موضوع مختص به ایران نیست و بر اساس مطالعات صورتگرفته، در سراسر دنیا وجود دارد و مادیات تمام فکر و ذهن مردم سراسر دنیا را گرفته است. قراییمقدم میافزاید: اگر تاریخ را بر اساس تئوریهای علمی به سه دوره تقسیم کنیم، از قرن شانزدهم میلادی به بعد مادیات ذهن بشر را احاطه کرد و نهتنها ایرانیان بلکه مردم سراسر جهان برای رسیدن به مادیات به هر کاری دست میزنند.
او میافزاید: رسانههای اجتماعی دیوار میان جوامع را برداشتهاند و به همین خاطر این موضوع بیشتر از قبل عیان شده است، اما از قرن شانزدهم این موضوع شکل گرفته و مورد جدیدی نیست. قراییمقدم در واکنش به افرادی که علت پرطرفداری همستر در میان ایرانیان را تنبلی مردم میدانند، عنوان میکند: برخی میگویند مردم ایران حال و حوصله کارکردن ندارند؛ این موضوع شاید تا حدودی قرین به صحت باشد، اما این موضوع چگونه شکل گرفت؟ آیا مردم ذاتا تنبل هستند یا حاکمیت آنها را به این سمت برده است؟ او ادامه میدهد: از مردم کشوری که از حدودا ۱۳۲ روز از کل روزهای سال آنها تعطیل است، میتوان انتظار کار و فعالیت داشت؟
یک عقبگرد
به هر روی، بازی همستر این روزها در جامعه ایرانی خانه کرده و اقشار مختلف با سودای اینکه سکه بیشتری جمعآوری کنند، بخش زیادی از زمان خود را به این کار اختصاص میدهند. آنچه عجیب است، این است که ظاهرا در عضوگیری این بازی هیچ محدودیتی وجود نداشته؛ زن و مرد، پیر و جوان، باسواد و بیسواد را به خود جلب کرده است. گویی که تب سکه و طلا هیچ محدودیتی در جامعه ایرانی نمیشناسد و تمام مرزها برای رسیدن به پول بیدردسر برداشته شده است. اینکه تمام متخصصان سلامت هشدار دادهاند و حتی پلیس فتا هشدار امکان کلاهبرداری داده است و یک دوجین هشدار دیگر و باز هم چنین هشدارهایی افاقه نمیکند، یک علامت سؤال بزرگ ایجاد کرده که چرا؟ و یک سؤال بیپاسخ دیگر را درباره جامعه عجیب ایرانی پیشروی همه ما قرار داده است.