رابطه پول و خوشبختی حکایتی پیچیده است که تحت تاثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و ویژگیهای شخصیتی قرار دارد. انسان موجودی چندبعدی است که پول بهتنهایی نمیتواند منشأ خوشبختی او باشد. این از آن جملات کلیشهای برای تشویق به سادهزیستی و زندگی زاهدانه نیست. واقعیت این است که داشتن «پول کافی» در زندگی بسیار مهم است و میتواند از ما فرد شادتری بسازد، اما این رابطه به آن سادگی که تصور میشود نیست؛ شرط و شروط زیادی دارد و هر فرد پولداری لزوماً احساس خوشحالی و خوشبختی نمیکند. قرنهاست که فیلسوفان و متفکران نظریههای گوناگونی در این زمینه ارائه دادهاند.
ارسطو در کنار اهدای مبالغ زیادی به خیریهها معتقد بود، یک زندگی خوب مستلزم داشتن مقداری کافی از پول است. هنری ثورو، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی، کلبهای کوچک در دل طبیعت گرفت و کتابی در مورد تجربهاش از زندگی ساده با کمترین امکانات نوشت. او مدعی بود که زندگی در طبیعت و بدون توجه به مسائل مادی توانسته است حس انسانی بیشتری در او برانگیزد؛ البته در تمام این مدت مادرش مسئولیت پختن غذا و تمیزکاری کلبهاش را انجام میداده است. میگویند تجربه سادهزیستی او با امنیت مالی زیادی همراه بوده است. ولی شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، یکی از بدبینترین متفکران نسبت به پول بود. از نگاه او زاهدانه زیستن تنها راه شاد بودن بود؛ همان تفکری که بودا نیز به آن باور داشت. اپیکوروس، فیلسوف یونانی، میگفت که برای شاد بودن باید در زندگی تعادل داشت و روابط قوی با دوستان برقرار کرد. او هیچ مخالفتی با ثروتاندوزی نداشت، ولی بر این باور بود که پول زیاد میتواند تعادل زندگی را به هم بریزد که خود میتواند به یک عامل نارضایتی تبدیل شود.
البته پژوهشگران سعی دارند به جای نظریهپردازی، به شواهد علمی دست پیدا کنند که نشان دهد بالاخره پول تا چه اندازه در شادی ما نقش دارد. پول میتواند از یک سو از برخی بحرانهای زندگی جلوگیری کند و میزان رضایت از زندگی را افزایش دهد، ولی از سوی دیگر کار کردن بیش از اندازه برای به دست آوردن پول میتواند به ساعتهای کاری طولانی و کم شدن تعامل با خانواده و دوستان ختم شود که خود یکی از عوامل کاهش رضایت از زندگی است. در حال حاضر تنها فرضیهای که بیشتر پژوهشگران به آن باور دارند این است که آن مقدار از پول که بتواند نیازهای اساسی ما را برآورده کند، باعث شادیمان میشود، ولی بیشتر از آن دیگر نمیتواند چندان تاثیری بر میزان رضایتمان از زندگی داشته باشد.
مطالعه کانمن و دیتون
دانشگاه پرینستون در سال 2010 مطالعهای با نظارت دنیل کانمن و آنگس دیتون، برندگان جایزه نوبل اقتصاد، انجام داد که به پراستنادترین مطالعه در زمینه پول و خوشبختی تبدیل شد. هدف این دو اقتصاددان شناختهشده از این مطالعه این بود که نشان دهند چه مقدار پول برای شهروندان آمریکایی، میتواند بیشترین رضایت از زندگی را به همراه داشته باشد. آنها از 450 هزار شهروند این کشور اطلاعاتی جمعآوری کردند تا تاثیر درآمد بر «شرایط احساسی» و«رضایت از زندگی»شان را مورد بررسی قرار دهند. «شرایط احساسی» یعنی اینکه چه اندازه احساس خوب یا بد در لحظه داریم و «رضایت از زندگی» مفهوم گستردهتری دارد و به احساس کلی که نسبت به وضعیت زندگی داریم مربوط میشود. نتایج بهدستآمده از این مطالعه نشان داد اگر درآمد افراد به 75 هزار دلار در سال برسد، آنها بیشترین میزان شادی را تجربه میکنند و کسب درآمد بیش از آن هیچ شادی مضاعفی به همراه ندارد.
فوربس در مقاله سال 2024 خود، این مقدار درآمد در سال 2010 را معادل 108 هزار دلار درآمد امروز ارزیابی کرد. کانمن و دیتون باور داشتند که پول تا جایی که نیازهای اساسی مانند مسکن، غذا، تفریح و تعطیلات و امنیت مالی را تامین کند موجب خوشحالی میشود و کسب پول بیشتر از آن دیگر نقشی در «شرایط احساسی» افراد ندارد. در واقع در درآمدهای بالا، خوشحالی بیشتر تحت تاثیر کیفیت ارتباطات، سلامت و میزان اوقات فراغت مردم است که پول نقش تعیینکنندهای در هیچکدام از آنها ندارد. ولی درباره «رضایت از زندگی» اوضاع فرق میکند. هرچه درآمد بیشتر باشد، رضایت مردم از زندگی بیشتر میشود. یعنی موفقیتهای کاری و دستاوردهای حرفهای، با افزایش رضایت مردم از زندگیشان همراه است. بر اساس این مطالعه مردم ممکن است از زندگی راضی باشند ولی احساس خوشحالی نکنند.
مطالعه کیلینگزورث
نتایج بهدستآمده از مطالعه کانمن و دیتون تا مدتها در دنیای دانشگاهی به عنوان معتبرترین تحقیق انجامشده مورد استناد قرار میگرفت تا سال 2021 که استاد دانشگاه پنسیلوانیا، متیو کیلینگزورث (Mathew Killingsworth) پژوهشی مشابه انجام داد. او از روشی مطالعاتی به نام «نمونهبرداری تجربی در لحظه» استفاده کرد. در این روش او از 34 هزار نفر داوطلب خواست که در طول روز بر روی گوشیهای هوشمند خود احساسات و حال روحی خود را ثبت کنند. درآمد و میزان رضایت آنها از زندگی نیز در این مطالعه بررسی میشد. پروفسور کیلینگزورث پس از بررسی دادههای جمعآوریشده به این نتیجه رسید که هرچه درآمد بیشتر باشد، مردم شادتر، خوشحالتر و از زندگی راضیتر هستند. در مطالعه او هیچ اثری از تراز 75 هزاردلاری یا هیچ تراز دیگری نبود.
توافق کانمن و کیلینگزورث
این واقعیت که دو پژوهشگر سرشناس دو مطالعه با موضوع یکسانی انجام داده بودند ولی نتیجه هرکدام، دیگری را نقض میکرد کمی دردسرساز شده بود. به همین دلیل در سال 2023 کانمن و کیلینگزورث مقاله مشترکی چاپ کردند و در مورد یافتههای ضدونقیض پژوهشهایشان به اجماع رسیدند. در مقاله جدید در مورد نقصهای هرکدام از پژوهشهای قبلی بحث شد و دادههای جمعآوریشده دوباره تجزیهوتحلیل شد. در نهایت نتیجه کلی این بود که پول بیشتر با شادی بیشتر همراه است؛ البته برای بخش بزرگی از مردم، نه لزوماً برای همه. این یعنی برای 80 درصد از مردم آمریکا درآمد زیاد همچنان شادیآفرین است. اما برای یک اقلیت همیشه ناراضی، درآمد سالی 100 هزار دلار (تقریباً معادل همان 75 هزار دلار سال 2010) میتواند مسرتبخش باشد، در حالی که بیشتر از آن دیگر هیچ احساس خوشحالی در آنها برنمیانگیزد.
این یعنی میزان نقش پول بر خوشحالی تا اندازه زیادی بستگی به وضعیت روحی و عاطفی خود افراد دارد. برای کسانی که در میانه طیف سلامت عاطفی قرار دارند، شادی با افزایش درآمد بیشتر میشود و برای کسانی که جزو راضیترین و خوشحالترین مردم طبقهبندی میشوند، احساس شادی و رضایتشان با درآمد بالای 100 هزار دلار چندین برابر میشود. کیلینگزورث در مصاحبهای نتایج این پژوهش مشترک را در یک جمله خلاصه میکند: «اگر شما ناراضی، غمگین و افسرده باشید، پول فقط تا حدی میتواند به بهتر شدن حالتان کمک کند.»
پول شادی میآورد، ولی نه همیشه
براساس گزارش تجارت فردا، به نظر میآید که در حال حاضر اجماع کلی در جامعه دانشگاهی این است که پول انگیزه ایجاد میکند و میتواند در کل مردم را شاد و راضی نگه دارد؛ البته این ایجاد انگیزه کمی هم دردسرساز است. سانجا لوبمرسکی، پژوهشگر شناختهشده دانشگاه کالیفرنیا در مطالعه خود مشاهده کرد، افرادی با درآمد سالیانه 30 هزار دلار، معتقدند که رسیدن به درآمد 50 هزاردلاری باعث شادی آنها میشود، ولی افرادی با درآمد 100 هزار دلار را فقط یک درآمد 250 هزاردلاری میتوانست شاد کند. به عبارت دیگر مردم همیشه فکر میکنند اگر مقدار بیشتری پول داشته باشند خوشحالترند. این عطش پایانناپذیر برای داشتن پول بیشتر، از یک سو میتواند عاملی محرک برای رشد و پیشرفت باشد، ولی از سوی دیگر افراد را در همان گروه همیشهناراضی و نالانی قرار دهد که کانمن و کلینگزورث اعتقاد داشتند حتی با پولدار شدن هم حالشان بهتر نمیشود.
علاوه بر آن حتی نحوه به دست آوردن پول هم میتواند در رضایت ایجادشده نقش داشته باشد. برای مثال، پولی که از ارث به دست میآید به اندازه پولی که برای آن زحمت کشیده شده باشد، رضایتبخش نیست. یا پولی که از برنده شدن در لاتاری به دست میآید فقط به اندازه محدودی در افزایش میزان شادی و رضایت برندهها موثر است و به اندازهای که تصور میشود نمیتواند موجب خوشحالی برندگان لاتاری شود (گرنت دانلی، 2018).
یکی دیگر از پیامدهای پول زیاد داشتن افزایش حق انتخاب است. در مورد نکات مثبت و منفی داشتن حق انتخاب بحثهای زیادی صورت گرفته است. مطالعهای که در سال 2006 انجام شد نشان میدهد رفتن به یک سفر رایگان به پاریس یا هاوایی برای مردم بسیار مسرتبخش است، ولی اگر به آنها حق انتخاب بدهید تا خودشان مقصد را برگزینند، خوشحالی آنها به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. آنها هر انتخابی داشته باشند، تصور میکنند انتخاب دیگرشان میتوانست بهتر باشد. به عبارت دیگر پول زیاد، حق انتخابهای زیاد میآورد و حق انتخابهای زیاد، اضطرابزاست و بار روانی زیادی به همراه دارد. به چنین چالشی پارادوکس انتخاب میگویند و این شاید برای آنهایی که پول زیادی دارند دردسرساز باشد. این افراد همیشه در تلاش هستند که تصمیمگیری بهتر و درستتر انجام دهند و این فرآیند گاهی بسیار استرسزا و پرتنش میشود.
چگونه وقتی پول کافی داریم، شاد باشیم؟
حالا شاید داشتن پول بیشتر از نیازمان، از ما آدمهای شادتری نسازد ولی چگونه خرج کردن آن، میتواند تا حد زیادی در خوشحالی ما نقش داشته باشد. نتایج یک پژوهش نشان داده است کسانی که پول خود را صرف خرید خدمات میکنند تا وقتشان برای کارهای دیگر آزاد شود، به مراتب بسیار خوشحالتر از کسانی هستند که پول خود را صرف خرید اجناس و کالاها میکنند. برای مثال، کسی که تمیز کردن خانه یا زدن چمن حیاط خود را به شخص دیگری میسپارد تا وقتش برای گذراندن وقت با دوستان و خانوادهاش آزاد شود از کسی که همین پول را صرف خرید لوازم خانه میکند به مراتب راضیتر و خوشحالتر خواهد بود.
مایکل نورتون، روانشناس و استاد دانشگاه هاروارد، سالهاست که در زمینه انواع روشهای خرج کردن پول و تاثیر آن بر شادی در حال تحقیق است. او در مطالعهای که در سال 2008 انجام داد توانست نشان دهد، زمانی که مردم پول را برای دیگران خرج میکنند احساس شادی بیشتری دارند تا زمانی که آن را برای خودشان خرج میکنند. مطالعه او و همکارانش شامل یک نظرسنجی ملی بود که از 632 زن و مرد آمریکایی سوالاتی پرسیده میشد با این مضمون که چقدر درآمد دارند، چقدر برای قبضها، هزینهها و خریدهای شخصی و چقدر برای هدیه خریدن و کمک به خیریهها هزینه میکنند. میزان شادی آنها نیز همزمان ارزیابی شد.
یافتههای این مطالعه نشان داد کسانی که بیشتر برای دیگران خرج کردند یعنی رفتار «حمایتگرانه اجتماعی» داشتند، سطح شادی بیشتری را نسبت به کسانی که فقط برای خودشان خرج کردند تجربه کردند. در مطالعهای دیگر 16 کارمند یک شرکت پاداش پنج هزاردلاری دریافت کردند و پس از مدتی از آنها نظرسنجی به عمل آمد و مشخص شد آنهایی که این پاداش را برای دیگران خرج کرده بودند راضیتر و خوشحالتر از بقیه بودند. حتی دانشجویانی که در همین پژوهش، پنج دلار دریافت کردند احساس شادی بیشتری داشتند وقتی این پنج دلار را برای دوستانشان خرج کرده یا به بیخانمانی کمک کرده بودند. این الگویی بود که در همه نقاط دنیا از کانادا گرفته تا اوگاندا و هندوستان قابل مشاهده بود: خرج کردن پول برای دیگران به افزایش شادی منجر میشود. برای کمک به دیگران لازم نیست مانند وارن بافت 50 درصد اموال خود را به خیریهها ببخشیم، فقط کافی است روزی چند دلار برای این کار کنار بگذاریم. نورتون میگوید، شرکتهای بزرگ به جای بخشیدن مقادیر هنگفت پول به خیریهها باید این پول را میان کارمندان خود تقسیم کنند و اجازه دهند آنها تصمیم بگیرند که این پول به کدام فرد نیازمند اهدا شود. چنین کاری علاوه بر تشویق کارمندان به کارهای خیریه، احساس خوشحالی عمیقی را در آنها ایجاد میکند.
روش دیگر برای پولدار بودن و شاد بودن همزمان این است که آن را برای اندوختن تجربه هزینه کنیم. درست است که خرید یک جنس میتواند شادی کوتاهمدتی ایجاد کند، اما خاطره ساختن به کمک کسب تجربههای معنادار در بلندمدت میتواند بسیار ارزشمند باشد. تجربههای معنادار میتوانند ما را به مردم پیوند دهند و درک بهتری از خودمان و تواناییهایمان به ما بدهند. تجربهاندوزی اکثراً به معنی وقتگذرانی با دیگران است. رفتن به تعطیلات، کنسرت، تماشای مسابقات و نمایشگاهها همه رویدادهای اجتماعی هستند که با دوستان و خانواده در آنها شرکت میکنیم. تجربهاندوزی بهانه برای گفتوگوها و تعاملات بعدی را نیز فراهم میکند. نقش تجربه بر میزان شادی به اندازهای است که حتی برنامهریزی و فکر کردن به آن نیز میتواند مسرتبخش باشد. به گفته نورتون، سفر رفتن تجربهای بسیاری خوشحالکنندهتر از خرید یک گردنبند است.
ولی در مجموع احساس خوشبختی و رضایت از زندگی یک احساس بسیار شخصی است که نمیتوان بهراحتی آن را نتیجه تاثیر یک عامل دانست. برای خوشبخت بودن در وهله نخست باید به اندازه تامین نیازهای اساسیمان پول داشته باشیم که اندازه آن میتواند در هر کشوری بسیار متفاوت باشد. وقتی نیازهای اولیهمان تامین شد، احساس خوشبختی و رضایت بیشتر نتیجه یک جهانبینی فردی میشود که نهتنها ترکیبی از ویژگیهای شخصیتی، فرهنگی، جمعیتشناسی، بلکه حاصل کیفیت روابط فرد با اطرافیانش و پیشینه خانوادگی او خواهد بود. علاوه بر آن نمیتوان نقش عوامل اجتماعی را در این زمینه نادیده گرفت. بله، پول میتواند منشأ خوشبختی و شادی مردم باشد با این شرط که در فضای اجتماعی سالم بهدرستی استفاده شود تا بتواند فرصتهایی را برای ایجاد یک زندگی شاد فراهم کند.