نماد سایت اکو بورس

دو قطبی لاریجانی – جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری

دو قطبی لاریجانی - جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری

چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری در شرایطی برگزار می‌شود که در یک شرایط طبیعی باید در سال ۱۴۰۴ برگزار می‌شد، اما سقوط بالگرد حامل سید ابراهیم رئیسی، رئیس وقت دولت سیزدهم و هیات همراه وی که شامل وزیر امور خارجه ایران نیز بوده، منجر به برگزاری انتخابات زودهنگام در کشور شده است؛ اما آیا انتخاباتی که قرار است با این درجه از فوریت برگزار شود باز هم با تنوع کاندیدا مواجه خواهد شد و آیا مسیر این انتخابات می‌تواند از یک دستی در حاکمیت بکاهد؟

دو قطبی لاریجانی - جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری

در همین راستا «مهدی مطهرنیا» استاد دانشگاه و آینده پژوه سیاسی به سوالات در این رابطه پاسخ می‌دهد.

**چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری در حالی یک سال زودتر از موعد در ایران برگزار می‌شود که تاکنون دستکم از نظر تعداد کاندیدا در هر دو جناح با وفور کاندیدا مواجه هستیم و البته باید دید نظر شورای نگهبان در نهایت چه خواهد بود. اما سوال این است با این تعداد کاندیدا آیا باید منتظر انتخاباتی چند وجهی باشیم یا همچنان احتمالا در دوران تبلیغات به فضای دو قطبی خواهیم رسید؟

اساسا در ایران دو جبهه برساخته در درون نظام جمهوری اسلامی با یکدیگر رقابت کرده اند و یا در درون هر جبهه ما شاهد شکاف‌های ناشی از موقعیت سیاسی در ایرانی هستیم که رویکرد‌های کلان محورانه در آن تاروپود صحنه سیاست را تشکیل می‌دهد و به بیان دیگر هر گروه یا جبهه فعال در سیاست و افرادی که در این جبهه فعال هستند در پی آن هستند که با نفی دیگری خود را اثبات کنند.

به عبارت دیگر بیش از آنکه بر مبنای آنچه که ما آن را تعریفی از سیاست، برنامه‌ها و راهکار‌ها در جهت جلب مردم و طبقات اجتماعی گوناگون برای پایگاه‌های سیاسی جناحی و حزبی می‌دانیم تا در انتخابات بتوانند از آن بهره برند، شاهد نوعی رودرویی و بهره برداری از این رودرویی برای جلب آرای مردم در انتخابات هستیم؛ لذا این بافت حاکم بر صحنه سیاست در ایران، همواره زمینه ساز ایجاد دو قطبی شدن رقابت‌های انتخاباتی بوده و این معنا تجربه زیسته شده ما در چند دهه اخیر محسوب می‌شود.

کما اینکه در یکی از این انتخابات رهبری نظام جمهوری اسلامی، آشکارا از گریز در قطبی کردن انتخابات سخن گفتند و از ریاست جمهوری یکی از چهره‌های سرشناس و رئیس جمهور اسبق در ایران جلوگیری شد، و این خاطره ذهنی وجود دارد که ممانعت از کاندیداتوری وی در آن انتخابات برای گریز از قطبی شدن انتخابات صورت پذیرفت، در حالی که با شروع مرحله تبلیغات در همان انتخابات، این انتخابات بیشتر از انتخابات‌های دیگر دو قطبی شد.

لذا تجربه زیسته شده در انتخابات‌ها در ایران نشان می‌دهد که اصولا انتخابات در ایران میل به دو قطبی شدن دارد و حتی اگر یک جبهه به تنهایی در انتخابات شرکت کند و با توجه به عدم احراز صلاحیت‌های یک جبهه دیگر مانند جبهه اصلاحات، تنها اصولگرایان در انتخابات حاضر شوند باز نیز دو قطبی در میان آنان رایج است.

**خب این تجربه در مورد اصلاح طلبان چگونه است؟

– البته که این معنا می‌تواند درباره اصلاح طلبان نیز تسری پیدا کند، اما تجربه زیسته شده ای در این زمینه دیده نمی‌شود؛ مگر اینکه تجربه سال ۱۳۸۴ را بخواهیم در این ارزیابی وارد کنیم.

در سال ۱۳۸۴ ما شاهد این بودیم که آقایان کروبی، مهرعلیزاده و مصطفی معین، هیچ کدام حاضر نشدند به نفع یکدیگر از رقابت‌های انتخاباتی کنار بکشند.
اگرچه بعد‌ها این نظر بیان شد که این تلاش بنا به دستور صورت پذیرفت تا انتخابات در وضعیت رقابتی شدیدتری قرار بگیرد و اکبر هاشمی رفسنجانی نتواند پیروز انتخابات سال ۱۳۸۴ باشد، اما با وجود همین تحلیل نیز می‌توان گفت که در جبهه اصلاح طلبان نیز این تجربه زیسته شده نشان از وجود نوعی رقابت میان کاندیدا‌ها و عدم دستیابی به یک نامزد واحد در انتخابات است.

باید گفت وضعیت موجود نیز علیرغم همه تلاش ها، تمایل به یک تحرک دو قطبی در انتخابات دارد. بر اساس اسامی که تا این زمان ثبت نام کرده اند، فعلا به نظر می‌رسد دو فرد معین یعنی علی لاریجانی و سعید جلیلی نیز دو سر این دو قطبی هستند. صحبت‌ها اکنون از کاندیداتوری اشخاصی چون محمود احمدی نژاد در میان است که همگی فعلا باید در انتظار پایان ثبت نام‌ها و نظر شورای نگهبان درباره نامزد‌ها و نهایی شدن اسامی آنان در سال ۱۴۰۳ باشیم.

**تجربه دولت مرحوم رئیسی و مجلس وقت و حتی وضعیت شورا‌ها و به تبع آن شهرداری‌ها نشان از یک نمونه از یکدست سازی در حاکمیت داشت، یکدست سازی که البته بسیاری آن را ناموفق و شکست خورده می‌دانند و دیدیم که مجلس و دولت وقت نیز با هم به مشکل برخوردند. آیا با این روند می‌توان انتظار داشت که این بار پروژه یکدست سازی وجود نداشته باشد؟

– من در سال ۱۴۰۰ هم بیان کردم که بزرگ‌ترین اشتباه استراتژیک حکومت در نقض حاکمیت خویش، یکدست سازی بود. حکومت، عنصر اجرایی اعمال قدرت است و اگر یکدست شود، این یکدستی در درون خود منجر به تعارض درون گروهی می‌شود و در نهایت نیز انگشت اتهام را به سوی کل حاکمیت به عنوان عنصر اعمال قدرت می‌برد.

** اکنون که در ایران دوران ریاست جمهوری مرحوم رئیسی، مجلس، شهرداری‌ها و شورای شهر‌ها در دستان پرتوان لایه سخت قدرت بود، دستاورد‌های ناشی از آن تا چه اندازه قابل محاسبه قلمداد می‌شود؟

– حتی اگر مرحوم رئیسی زنده بود و به انتخابات ۱۴۰۴ می‌رسید، او هم با چالش‌های جدی در برابر رقبا در چارچوب ۴ سال سکانداری حوزه اجرایی رو به رو بود.

 

اتفاقا پس از سانحه سقوط بالگرد که منجر به فوت شهادت گونه رئیسی به قول رهبری نظام جمهوری اسلامی شد، تازه ما شاهد نوعی هواداری از سوی برخی جناح‌های حتی مطلوب این دولت هستیم وگرنه زمزمه‌های نقد دولت رئیسی در درون هواداران وی نیز در حال گسترش بود.

به هر روی با پایان یافتن این فضای احساسی و ورود به عرصه انتخابات، این مسائل بیش از گذشته دوباره مطرح می‌شود و جریان یکدست سازی با کد خالص سازی که در حوزه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی و علمی و ورزشی تسری پیدا کرده است، با چالش جدی رو به رو می‌شوند.

اینجاست که باید دید نهاد‌های سیاسی حاکم، در ریل گذاری سیاسی قطار در ایران آینده و در انتخابات پیش رو چگونه عمل می‌کنند. آیا خواهان آن هستند که آن خالص سازی ادامه پیدا کند و این یکدست سازی دامنه خود را شدت بخشد؟ به هر روی خروجی و پیامد‌های این نگرش باید از سوی نهاد‌های سیاسی پذیرفته شود و اینگونه باید منتظر آینده بود تا ببینیم در آینده بسیار نزدیک شورای نگهبان و نهاد‌های سیاسی ناظر بر تحرکات سیاسی به طور رسمی و غیر رسمی در ایران امروز چه رفتار‌ها و کنش‌هایی از خود نشان می‌دهند.

**تغییر ریل حکمرانی سیاسی در حوزه دولت آیا منجر به تغییر در رویکرد سیاست خارجی خواهد شد؟ آیا می‌توان این تغییر در حوزه دولت را موثر در وضعیت سیاست خارجی کشور دانست؟

– قوه مجریه در ایران تابع نهاد‌های فرادستی قدرت است. مگر در زمان سید محمد خاتمی و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ گام‌های موثر دولت خاتمی توانست در حل و فصل مسائل ایران با کشور‌های منطقه و نظام بین الملل موثر واقع شود؟ امیدواری به وجود دولت‌های میانه رو در دوران خاتمی، روحانی و پیش از آنان در دولت هاشمی رفسنجانی تجربه شده است.

علی اکبر هاشمی رفسنجانی در دوران خود مرد قدرتمند سیاست در ایران شناخته می‌شد و او اگرچه رهبری انقلاب اسلامی در دوران نخست انقلاب ایران را بر عهده نداشت، اما بسیاری او را موثرترین چهره در انقلاب اسلامی می‌دانستند و تا دوران دوم ریاست جمهوری خود نیز مطلوب رهبری دوم نظام یعنی آیت الله خامنه ای نیز محسوب می‌شد به گونه ای که در انتخابات دوم خرداد بنا به فرمایش خود ایشان که گفتند هیچ‌کس برای من هاشمی رفسنجانی نمی‌شود، او به عنوان قدرتمندترین مرد سیاست در ایران هر کجا قرار می‌گرفت، آن نهاد را قدرتمند می‌کرد؛ اما او نیز در جایگاه رئیس جمهور تا چه اندازه توانست زمینه‌های تغییر و حتی تحول در حوزه سیاست خارجی را در ایران به وجود بیاورد؟

این منطق که روی کار آمدن دولت‌های میانه رو در تهران می‌تواند مساله ای را در حوزه سیاست خارجی حل کند، یک منطق رنگ و رو باخته است. هیچ مساله ای در کشور به طور کامل بی اثر و بی اهمیت در حوزه سیاست خارجی نیست، اما در نهایت باید بگوییم میزان این تاثیر چندان اثرگذاری ندارد.

خروج از نسخه موبایل