آرشیو

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

اکوبورس: هر کس با دکتر مقدری آشناست، می‌داند بی‌ادعا و بی‌تکلف است. حتی وقتی گرفتار کرونا شده هم، با اولین زنگ تلفن جواب می‌دهد. با همان لبخند نجیب همیشگی…
به گزارش اکوبورس، خلیل همایی‌راد در یادداشتی با عنوان «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد» نوشت: دکتر مسعود مقدری را سال‌هاست که می‌شناسم. خیلی‌ها او را می‌شناسند. معاون توسعه مدیریت و‌منابع دانشگاه علوم پزشکی کرمان که حالا، به گفته‌ی روابط عمومی دانشگاه، یکی از پانزده نفری‌ست که در کرمان، گرفتار کرونا شده است. خیلی‌ها می‌دانند که دکترای تخصصی طب سنتی دارد، چندین مقاله‌ی علمی و طرح تحقیقاتی داشته، مدت‌ها رئیس بیمارستان باهنر بوده و از دیگر سوابقش اطلاع دارند. اما شاید حتی نزدیک‌ترین دوستان و همکارانش، حتی شاید دکتر رشیدی‌نژاد هم ندانند که دکتر مقدری عضو هیأت مدیره‌ی انجمن حمایت از قربانیان سلاح‌های شیمیایی‌ست. انجمن را ابتدا در سال ۸۷ به عنوان شعبه‌ی جنوب شرق راه‌اندازی کردیم. هیچ وقت صحنه‌ی افتتاحیه را از یاد نمی‌برم. در خیابان مدیریت، کسانی که برای خودشان اسم و رسمی داشتند و عنوانی، آن‌روز برای برپایی مراسم افتتاحیه جمع شده بودند. بچه‌های جنگ، بچه‌های حاج قاسم، که قرار بود برای سخنرانی در مراسم افتتاحیه بیاید و آمد. یادم هست حاج قاسم را، که از ابتدا تا انتهای مراسم نشست و به صحبت‌های دکتر محمدرضا سروش، مدیرعامل وقت و موسس انجمن گوش داد، محمدرضا تقی‌پور هم بود، جانبازی که هر دو‌پایش قطع است و سال‌های سال، موزه صلح تهران را که با حمایت آقای قالیباف راه اندازی شد در پارک شهر تهران اداره می‌کند و پل ارتباطی‌ست با انجمن‌های جهانی و‌کشور‌هایی که قربانی سلاح‌های کشتار جمعی شده‌اند. یادم هست به حاج قاسم گفتم سال‌ها پس از پایان جنگ، امروز دوباره آن‌هایی که دکتر و‌مهندس و حاج آقا صدایشان می‌کردیم، شده‌اند بچه‌های جنگ که جز با اسم کوچک نمی‌توانیم همدیگر را صدا بزنیم. می‌گوییم احمد، صمد، محمد، حسین، درست مانند روز‌های جنگ، در فکه و گیلانغرب و جزیره‌ی مجنون… یادم هست که حاج قاسم گفت: به نظر من هر کس از سال ۶۴ در جنگ بوده، چه در بنیاد پرونده داشته، یا نداشته باشد، شیمیایی‌ست. بگذریم که رخداد‌های سیاسی چراغ انجمن را مدتی بعد، خاموش کرد و نمایشگاه نخل‌های سوخته با هزاران عکس و خاطره بسته شد، تا انجمن در سال‌های اخیر، دوباره شکل گرفت و دکتر مقدری هم به جمع بچه‌های جنگ پیوست. اواخر سال ۹۲ باخبر شدم جوانی کویر‌نورد، بی‌خبر، از حوالی خراسان جنوبی وارد کویر شده و بر اثر برخورد با یک تله‌ی انفجاری که سال‌ها پیش، برای مقابله با کاروان‌های مسلح موادمخدر کار گذاشته شده، برخورد نموده و در بیمارستان باهنر است، و هیچ‌کس هم مسئولیتش را قبول نمی‌کند. جوانی اهل آذربایجان و غریب، با ضریب هوشی چهار و جراحت‌هایی که کسی گمان نمی‌کرد از آن‌ها جان سالم به در ببرد. با دکتر مقدری آن وقت آشنا شدم. با آن لهجه‌ی اصیل کرمانی و صدایی که نجابت و مهربانی از آن لبریز بود و هست… انسانی شریف و دل‌سوز و بی‌ادعا، آن‌وقت، هنوز طرح بیمه‌ی سلامت هم نبود و مداوای چنین بیماری، ده‌ها میلیون تومان پول نیاز داشت، و یادم نمی‌رود روزی که آن جوان با پای خودش از بیمارستان باهنر مرخص شد، و یادم نمی‌رود چشمان اشکبار پدرش را که با زبان آذری، به قدر یک دنیا از دکتر مقدری تشکر می‌کرد و یادم نمی‌رود که بعد‌ها مسعود، چه‌گونه از همکاری با انجمن قربانیان سلاح‌های شیمیایی استقبال کرد و عضو هیات مدیره شد که بودنش دلگرمی بچه‌های جنگ بود و می‌دانستیم هر کاری بتواند، بی‌دریغ کمک می‌کند. دیروز وقتی در جلسه‌ی شورای تامین شنیدم مسعود گرفتار کرونا شده، تماس گرفتم. خودش جواب داد، با همان اولین زنگ، مثل همیشه، نه مانند برخی مقامات که باید چند بار تماس بگیری و بعد هم پیام بدهی و چند متلک بارشان کنی که آقای مقام، کار شخصی ندارم لطفا جواب دهید و بنویسید جلسه هستم؟! هر کس با دکتر مقدری آشناست، می‌داند بی‌ادعا و بی‌تکلف است. حتی وقتی گرفتار کرونا شده هم، با اولین زنگ تلفن جواب می‌دهد. با همان لبخند نجیب همیشگی… و حالا برایش از صمیم قلب دعا می‌کنم که از این بیماری شفا یابد و خداوند کریم آن‌چنان که پدر آن جوان کویرنورد آذری را خوشحال کرد، دل خانواده و دوستان دکتر مقدری و همکاران مسعود، در انجمن حمایت از قربانیان سلاح‌های شیمیایی را با بهبودی و سلامتی‌اش شاد کند. سحرگاه ۱۵ اسفند ۹۸ کرونا ،

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا