آرشیو

زندگی و فروش به سبک نابغه بازاریابی

اکوبورس: استاد بازاریابی و فروش، گای کاواساکی در کتاب «مرد عاقل» از اصلی که موجب موفقیت او در زندگی تجاری شد سخن می‌گوید.
به گزارش اکوبورس، گای کاواساکی نابغه بازاریابی و سرمایه‌دار شصت و پنج ساله آمریکایی چیزهای زیادی از زندگی یاد گرفته است. سال­های زندگی او پربار بوده است: دو بار به استخدام اپل درآمد و چند شرکت فناوری تاسیس کرد و سرمایه­ گذار شد و سیزده کتاب نوشت و در دنیای برند فعالیت کرد و حالا یکی از اعضای هیئت‌امنای کاناوا است. کاواساکی در کتاب «مرد عاقل» داستان­های زیادی تعریف می­‌کند. او در این کتاب از چیزی که خودش «سوپ سویا، غذای روح» می­‌نامد سخن می­‌گوید و نحوه رشد و بزرگ شدنش را توضیح می‌دهد. کاواساکی معتقد است که چند عامل به او کمک کرده که در کار، بازی، عشق و زندگی خانوادگی به موفقیت دست پیدا کند. درس­‌هایی که کاواساکی از زندگی گرفته می‌تواند به حال من و شما هم مفید و الهام‌بخش باشد. با گسترش نیوز همراه باشید. دنبال جامعه­ ای باش که تو را به چالش بکشد کاواساکی می­‌گوید ما باید از آدم‌هایی که سطح انتظارات و استانداردهای ما را بالا می­‌برند استقبال کنیم و دربه‌در دنبال آنها باشیم. کسانی مثل استیو جابز همین نقش را برای خود او بازی کرده­‌اند. به قول خودش «دنبال راه آسان نباش. از جامعه‌ای که وادارت می­‌کند تمام نیروهای خود را به کار بگیری استقبال کن. در چنین جامعه‌ای خودبه‌خود با کسانی آشنا می‌­شوی که انتظار تو از خودت را بالا می‌­برند». بدان چه موقع باید رها کنی کندن و رها کردن همیشه هم بد نیست. اما چطور باید بفهمیم که وقت رها کردن رسیده است. کاواساکی می­‌گوید «من یک آمریکایی آسیایی­‌تبار هستم و در دهه هفتاد دانشکده حقوق را ترک کردم. در آن زمان حقوق خواندن افتخار بود ولی من از آن متنفر بودم. پدرم, سناتور ارشد هاوایی بود. خانواده اصرار داشت که راهم را ادامه دهم و مدتی هم به این وادی وارد شدم ولی بعد آن را هم رها کردم. در کمال تعجب، اعضای خانواده، مرا به خاطر این تصمیم سرزنش نکردند. پدرم گفت: بسیار خوب. فقط قبل از بیست و پنج سالگی جایگاهی برای خودت دست‌وپا کن. کاواساکی به غریزه­ اش اعتماد داشت و زمان رها کردن را تشخیص می­‌داد. همه‌چیز را به چالش بکش  «امور آشنا و مانوس را به چالش بکش و به استقبال امور ناشناخته برو». این جمله کاواساکی که در یکی از سخنرانی­‌های خود در دانشکده منلو ایراد کرده, شهرت زیادی پیدا کرده است. ناشناخته یعنی چیزی که معمولاً از آن می‌ترسیم. کاواساکی می­‌گوید «وقتی کسی با اطمینان کامل از چیزی برایت سخن می­‌گوید باید او را به چالش بکشی». همیشه باید مشکوک باشی. به باور من، همین خصلت است که به پیشرفت­‌های بزرگ منجر می‌شود. زندگی نوعی حرکت کردن برخلاف جریان آب است. وقتی در اپل بودم همه می­‌گفتند «دیگر به هیچ سیستم‌عامل جدیدی نیاز نیست. مگر ام اس داس و اپل دو چه چیز کم دارند؟». هیچ‌وقت از شک کردن و به چالش کشیدن دست نکش. یادگیری را متوقف نکن بیشتر ما فکر می­‌کنیم که بعد از پایان دوران مدرسه، یادگیری هم به پایان می­‌رسد ولی این باور نادرست است. کاواساکی اعتقاد خود را این‌گونه توضیح می­‌دهد «اگر یاد نگیری، می­‌میری». یادگیری یک رویداد نیست که تمام شود. یادگیری مثل دو استقامت است. شصت و دو سال دارم ولی هنوز این مسابقه را رها نکرده‌ام. روابط را در اولویت قرار بده به نظر من این جمله که «به‌قدری سرم شلوغ است که فرصت تقویت روابط را ندارم» فقط توجیه کردن است. فقط مادر مطلقه‌ای که چهار فرزند خردسال دارد می­‌تواند تا به این حد کمبود وقت داشته باشد. در بازار سرمایه، سرمایه‌­گذاران فقط به خاطر ارزش تجاری شرکت‌­ها در آنها سرمایه­‌گذاری نمی ‌کنند. فلان سرمایه­‌گذار، وکیل مالی شرکتی را می­‌شناسد و همین آشنایی باعث می­‌شود به آن شرکت و مدیرعاملش اعتماد کند. همه‌چیز به ارتباط شخصی برمی‌­گردد. محصول، خدمت یا نرم‌افزار شرکت شما ممکن است به ­صرفه ­ترین و بهترین نباشد اما جادوی ارتباط کار خودش را می­‌کند. تا جایی که می‌­شود ارتباطات خود را توسعه دهید تا دیگران را بشناسید و دیگران هم شما را بشناسند. مشتریان نمی­‌توانند راه و رسم نوآوری را به شما یاد دهند بزرگ‌ترین درسی که هنگام کار در اپل یاد گرفت آن بود که «مشتریان نمی‌­توانند راه و رسم نوآوری کردن را به شما بگویند». آنها نمی‌­توانند به شما بگویند که دگرگونی، انقلاب و ابتکار بعدی چیست چون مشتری به چیزی که برایش فراهم کرده‌اید عادت کرده و نمی­‌تواند فراتر را ببیند. من اگر از کداک فیلم بخرم نهایتاً بتوانم به فیلم ارزان‌تر، باکیفیت‌تر و رنگ­‌های عمیق­تر و شاداب­تر فکر کنم. پیش کداک نمی­‌روید که به او بگویید «در واقع علاقه­‌ای به فیلم ندارم و به‌جای آن می‌خواهم از حسگرهای دیجیتال استفاده کنم». کداک در دهه هفتاد عکاسی دیجیتال را ابداع کرد اما همچنان خود را یک شرکت شیمایی می­‌دانست. آنها به جای اینکه خود را این‌گونه به مشتریان بشناسند باید خود را شرکت و کسب‌وکاری جلوه می‌دادند که خاطرات را ماندگار می­‌کند. شمایِ مشتری، دنبال حفظ خاطرات خود هستید و برایتان اهمیت ندارد که این کار از طریق عکس انجام می‌­شود یا فیلم یا حسگر دیجیتال. فروختن را یاد بگیرید (حتی اگر در قسمت فروش نباشید) در قسمت فروش نیستید؟ مهم نیست. به‌هرحال همه دارند چیزی را می­‌فروشند. همه مهارت­‌ها را می‌توان را در دو مهارت اساسی خلاصه کرد: یا می­‌سازید یا می­‌فروشید. اگر توان ساختن هم داشته باشید باید از عهده فروش برآیید که بتوانید نظر مثبت دیگران را جلب کنید، سرمایه لازم برای رونق کسب‌وکار خود را جذب کنید و دیگران را به خرید چیزی که می‌­سازید ترغیب کنید. این تصور که کیفیت کار شما کاملاً آشکار است و محصولتان, خودبه‌خود فروش می‌­رود تصوری بسیار احمقانه است. همه مجبور به فروختن هستیم. منبع: گسترش نیوز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا