اکوبورس: از نظر بولتون، جنگ یک گزینه بسیار محتمل برای حل مشکلات در اقصی نقاط جهان است. اما از آنجا که سیاست دولت ترامپ عموما بر مسأله ایران متمرکز است، سخنرانی بولتون مقدمه چینی برای جنگ جدیدی در آمریکای لاتین قلمداد نمیشود. احتمالا بولتون یک نقشه بازی بلندمدت در سر میپروراند.
به گزارش اکوبورس،تمرکز بولتون روی ایران است، اما به سه کشور «بیآزار» کوبا، ونزوئلا و نیکاراگوئه حمله میکند؛ چرا؟ جان ففر در لوبلاگ نوشت: اگر در بازار به دنبال یک تروییکای خودکامگی میگردید، دونالد ترامپ، جان بولتون و مایک پومپئو بیتردید بهترین گزینه شما خواهند بود. اما اگر بیشتر به کشورها و نه افراد علاقه داشته باشید، سه نامزد برتر در فهرست شما باید عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر باشند. اگر در حال و هوای اعتراف گونه به سر میبرید، شاید به بنیادگرایی مسیحی، افراط گرایی یهودی و وهابیت سلفی نظر داشته باشید. به گزارش«انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: برای آنهایی که تازگیها، رمانهای روسی قرن نوزدهمی مطالعه نکرده اند باید بگویم تروییکا به کالسکهای گفته میشود که سه اسب آن را میرانند. بنابراین اگر از نگاه کلی به تروییکای نهایی خودکامگان بپردازیم، این مفهوم شامل سه تهدید پیشتاز آخرالزمانی در مقابل سیاره ما خواهد بود: تغییرات اقلیمی، توسعه تسلیحات هستهای و همهگیری جهانی شدن. اما نه، این چیزی نیست که مشاور امنیت ملی آمریکا، جان بولتون هفته گذشته هنگام سخن گفتن از تروییکای خودکامگی در فکر داشت. او گفت که تروییکای خودکامگی شامل سه کشور نیکاراگوئه، ونزوئلا و کوبا، در آستانه فروپاشیدن قرار دارد. او در ادامه لحن توهینآمیز خود افزود که نیکولاس مادورو رهبر ونزوئلا، میگوئل دیاز-کانل رهبر کوبا و دانیل اورتگا رهبر نیکاراگوئه، سه دلقک سوسیالیسم در جهان امروز هستند. از وقتی که جرج بوش نام سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را در قالب محور شرارت گنجاند، سخنرانان عالم سیاست همواره به دنبال یافتن عباراتی برای اشاره به انطباقات ژئوپلیتیک بودهاند مانند کاندولیزا رایس که عبارت پایگاههای دورافتاده خودکامگان را مطرح کرد. اما عبارتی که بوش انتخاب کرده بود و اتفاقا تا مدتها دوام آورد، متضمن یک اشتباه مفهومی بود چراکه هیچکدام از آن سه کشور، در آن زمان ارتباط چشمگیری نداشتند. ایران و عراق جنگی هشت ساله را پشت سر گذاشته بودند که آنها را به دو رقیب متخاصم تبدیل کرده بود. کره شمالی که هیچ شباهت ایدئولوژیکی به دو کشور دیگر نداشت، احتمالا با هدف زدودن شبهه ضداسلامی بودن وارد لیست شده بود. ادعای بولتون نیز از همان نوع معضلات مفهومی رنج میبرد. به علاوه حرف های او احیاگر نبرد صلیبی دیگری علیه جهان کمونیسم است که ممکن است به راحتی به کره شمالی، چین و احتمالا سایر کشورهای متمایل به چپ (شاید حتی نیوزیلند) قابل گسترش است. یک دکترین مونروئه جدید؟ ترامپ در نگاهش به دنیا، سه نوع از رهبران را میشناسد. مستبدانی که آنها را دوست دارد، مستبدانی که آنها را دوست ندارد و سایر رهبران جهان: دموکراتهایی که احترامی برای آنها قائل نیست. رهبر کوبا، میگوئل دیاز-کانل، از آن نوع رهبران مستبدی است که ترامپ دوستش ندارد. این ایدئولوژی او نیست که ترامپ را آزار میدهد. به هر حال ترامپ ایرادی در تمجید از رییسجمهور چین نمیبیند و به رهبر کره شمالی اظهار علاقه و محبت میکند. اما کوبا مرتکب یک اشتباه نابخشودنی شده و آن مذاکره با رییسجمهوری پیشین آمریکا، باراک اوباماست. بنابراین طبق منطق دولت ترامپ، کوبا شریک جرم است. طی حدود دو سال گذشته، ترامپ انجام توافقات صورت گرفته میان دولت اوباما و دولت کوبا را به حال تعلیق درآورده است. آمریکا برای سفر به کوبا، قراردادهایی که شرکتهای آمریکایی میتوانند با همتایان خود در کوبا منعقد کنند و میزان پولی که کوبایی های مقیم آمریکا میتوانند برای خانوادههای خود در این کشور ارسال کنند، محدودیت وضع کرده است. همچنین به نهادهای آمریکایی اجازه داده شده که علیه شرکتهای خارجی همکار با دولت کوبا به منظور ضبط دارایی آنها طرح شکایت کنند. سیاست دولت اوباما این بود که کوبا را به یک سوی مشخص هدایت کند. تقویت روابط میان مردم دو کشور به جریان آزاد اطلاعات شتاب بیشتری میبخشید. توافقات تجاری بیشتر، رشد فعالیتهای اقتصادی را تشویق میکرد. در عین حال برداشتن سقف انتقال پول موجب میشد کیفیت زندگی مردم کوبا ارتقا یابد. دولت ترامپ علاقهای ندارد که کوبا را به سوی خاصی هدایت کند. تدابیر محدودکننده دولت او تنها یک هدف ساده را دنبال میکند: تغییر حکومت. اعطای مجوز طرح شکایت تنها به منظور هراساندن اروپاییها انجام شد که علیرغم تحریمهای آمریکا، طی دهههای گذشته در کوبا سرمایهگذاری میکردند. در واکنش به این تصمیم، اسپانیا از اتحادیه اروپا خواسته که در سازمان جهانی تجارت، آمریکا را به چالش بکشاند. بولتون هیچوقت علاقهای به کوبا نداشت. زمانی که او پست کنترل تسلیحات را در وزارت امورخارجه دولت بوش برعهده داشت، کوبا را به ساخت تسلیحات بیولوژیکی متهم کرد. این اتهام تنها دو ماه پس از اعلام کشورهای محور شرارت مطرح شد و بولتون علاقهمند بود کوبا را نیز به این گروه پیوند دهد. اما تلاشهای او برای زمینهسازی حمله نظامی دیگری به کوبا، در نتیجه تحقیقات کنگره که ادعای مزبور را بیاساس میدانست، بینتیجه ماند. اکنون بولتون میخواهد بار دیگر شانس خود را امتحان کند و کوبا را در کنار دو کشور دیگر که مزاحم سیاستهای آمریکا هستند قرار دهد یعنی ونزوئلا و نیکاراگوئه. اما این کشورها نیز مانند گروه کشورهای محور شرارت، نکات مشترک چندانی با هم ندارند. کوبا کشوری مارکسیستی و عمدتا کشاورزی است. اما ونزوئلا کشوری نفتی با حکومتی بسیار فاسد است که رهبران آن، سارقانی هستند که خود را سوسیالیست مینامند. سپس نوبت به دانیل اورتگا میرسد که زمانی یک سوسیالیست انقلابی بود اما اکنون خود را به یک دیکتاتور کاتولیک همانند فرانکو، دیکتاتور اسپانیایی تبدیل کرده است. هیچکدام از این کشورها، کوچکترین تهدیدی برای امنیت ایالات متحده تلقی نمیشوند. آنها سوابق حقوق بشری نامطلوبی دارند اما در هیچ کجای دنیا، حقوق بشر، مایه نگرانی دولت ترامپ نبوده است. پس چرا بولتون وقت خود را با اتخاذ مواضع خصمانه علیه این سه کشور تلف میکند؟ او مدعی است که کوبا از مادورو حمایت میکند. او معتقد است حکومت اورتگا به روزهای پایانی خود رسیده است. آیا او میخواهد راهبرد سنتی آمریکا در آمریکای لاتین یعنی حمله، اشغال و تغییر حکومت را احیا کند؟ به هر حال سخنان اخیر او علیه تروییکای خودکامگی، درست در سالروز حمله ناکام به خلیج خوکها در سال ۱۹۶۱ مطرح شده است. مستمعان سخنان او نیز با هدف خاصی انتخاب شده بودند: اعضای سازمان کهنه سربازان حمله به خلیج خوکها. از نظر بولتون، جنگ یک گزینه بسیار محتمل برای حل مشکلات در اقصی نقاط جهان است. اما از آنجا که سیاست دولت ترامپ عموما بر مسأله ایران متمرکز است، سخنرانی بولتون مقدمه چینی برای جنگ جدیدی در آمریکای لاتین قلمداد نمیشود. احتمالا بولتون یک نقشه بازی بلندمدت در سر میپروراند. گسترش دادن تروییکا شاید شما متوجه غرغرهای بولتون زیر سیبیل های پرپشتش هنگام در آغوش کشیدن رهبر چین، ژی جین پینگ توسط دونالد ترامپ شدهاید. این زمزمهها به مذاق افرادی مانند کیم جونگ اون و ولادیمیر پوتین خوش نمیآید. بولتون هرگز خصومت خود با حکومت فعلی کره شمالی را پنهان نکرده است. او تمایل دارد سیاست سابق علیه چین را دوباره از نوع بنویسد و به عنوان بخشی از این هدف، علاقه دارد از قدرت نظامی نیز علیه پکن استفاده کند. در مورد روسیه نیز بولتون معتقد است که پوتین یک دروغگوست و روسیه یک تهدید راهبردی بلندمدت علیه منافع آمریکا میباشد. قصد او از طرح سخنان حاشیهای علیه تروییکای خودکامگی در آمریکای لاتین این است که شرایط را برای زمانی که ترامپ از تعقیب سیاست نزدیکی به کره شمالی، چین و روسیه خسته شد، مهیا کند. به همین دلیل است که بولتون با دقت تمام، از لفظ روسی تروییکا استفاده میکند تا به نوعی اینگونه نشان دهد که مسکو پشت تمام این مشکلات است. به علاوه او با انگشت گذاشتن روی سوابق کمونیستی و سوسیالیستی این سه کشور، این امکان را به وجود آورده تا بعداً بتواند چین و کره شمالی را نیز به این محور اضافه کند. در آخر باید گفت که بولتون به چیزی کمتر از یک جنگ سرد قانع نمیشود. کوبا، ونزوئلا و نیکاراگوئه، کشورهای کوچکی هستند که تمایلی برای حمله به خاک آمریکا ندارند. اما کره شمالی با ذخایر بمبهای اتمی، چین با دومین ارتش بزرگ جهان و روسیه با جاهطلبی های ژئوپلیتیک خود، دشمنان ارزشمندتری تلقی میشوند. تقویت کردن خصومتها با این سه کشور آمریکای لاتین، به در قدرت ماندن جنگ طلبانی مانند بولتون برای مدتی مدید کمک میکند. بولتون با پررنگ کردن نقش این دشمنان، میتواند به نهادهای بینالمللی و هر سازمانی که با جامعه بینالمللی ارتباط داشته باشد، بتازد و بنیانهای آنها را تخریب کند. در حالی که همه چشمها متوجه ترامپ و جرایم باورنکردنی اوست، سخنان جان بولتون یادآور این است که گزینههای بدتری در انتظار آمریکاست.